با شنیدن صدای تلوزیون از خواب پرید.
با گیجی اطراف رو نگاه کرد.
اتاق تاریک بود.دستش رو سمت جیبش برد و موبایلش رو برداشت.ساعت یک شب رو نشون میداد.
موبایل روکنار گذاشت و به سانا نگاه کرد.
توهمون ژست خوابیده بودند.
جونگکوک سعی کرد بدون سر و صدا از سانا جدا بشه و موفق هم شد.
دوباره صدای تلوزیون بلند شد.انگار سانا فراموش کرده بود خاموشش کنه.
دنبال کنترل گشت تا اون رو خاموش کنه اما با شنیدن صدای فرد گزارشگر پشیمون شد:
+اخبار مهم.
ویروس ناشناخته ای به سرعت درحال شیوع هست و باعث وحشت مردم جهان شده.
افراد مبتلا رفتارهای وحشیانه ای دارند و کاملا خلق و خوقی حیوانی گرفته اند.از شما درخواست میکنم....صدای جیغ بلندی از تلوزیون پخش شد.
فرار کنید،فرار کنید،اونا حمله کردن!
صفحه ی فیلمبرداری سیاه شد.
جونگکوک مات موند.
بعد از لحظه ای خندید و تلوزیون رو خاموش کرد.
_چه سینمایی باحالی بود،یادم باشه با سانا یه بار برای دیدنش بریم سینما.
به اتاقش رفت و پتویی اورد و روی سانا انداخت.
بعد دوباره به اتاق خوابش رفت و روی تخت افتاد.
به ثانیه ای نکشید که خوابش برد.
____________________
با صدای زنگ در وحشت زده از خواب پرید.
این دیگه چه ادم وحشیی بود؟
از تخت بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
سانا همراه دختری که از تیپ و هیکلش میخورد جویی باشه روی مبل نشسته بودند.
سانا با نگرانی باهاش صحبت میکرد.
جونگکوک از همون فاصله گفت:
-صبح به این زودی اینجا چیکار...
حرفش با برگشتن جویی نصفه موند.
انگار گالنی پر از رنگ قرمز رو روش خالی کرده باشن!
داخل نگاهش ترس و وحشت موجمیزد.
یه چیزی درست نبود.
چرا باید با همچین وضعیتی این زمان اینجا باشه؟قدم هاش روتندتر کرد و کنار جویی ایستاد.
با نگرانی گفت:
-چیشده؟چرا اینشکلی شدی؟
سانا سری تکون داد:
-حرف نمیزنه.
جونگکوک خواست چیزی بگه که صدای در دوباره بلند شد.
YOU ARE READING
Kill or die
Fanfiction+اخبار مهم. ویروس ناشناخته ای به سرعت درحال شیوع هست و باعث وحشت مردم جهان شده. افراد مبتلا رفتارهای وحشیانه ای دارند و کاملا خلق و خوقی حیوانی گرفته اند.از شما درخواست میکنم.... صدای جیغ بلندی از تلوزیون پخش شد. فرار کنید،فرار کنید،اونا حمله کردن! ...