𝕻𝖆𝖗𝖙 𝖙𝖍𝖗𝖊𝖊

3K 299 25
                                    

Writer's pov:

تیکه هایی که توی دانشگاه بهش مینداختن کمتر شده بود و با وجود هیجانات جشن و دراما های مختلفی که توی دانشکده اتفاق افتاده بودن باعث کمرنگ شدن ماجرای فلیکس شدن
اتفاقایی مثل قرار گذاشتن محبوب ترین آلفا و امگایی که بخاطر مدل بودنش تو کل دانشگاه معروف بود و از اینجور اتفاقا که فلیکس هیچوقت اهمیتی بهشون نمیداد اما اینبار ممنونشون بود

اما هنوز میخواست هر طور شده حال اون عوضی رو بگیره
کارایی که باهاش کرده بود قابل بخشش نبودن
کم باعث دردسر و بدبختی فلیکس نشده بود و نمیشد راحت ازش بگذره
اما تو این مدت همه‌ی نقشه هایی که کشیده بود خراب میشدن و فقط باعث بیشتر حرص خوردنش میشدن
شاید فقط باید بیخیال میشد و این سال رو بدون دردسر اضافه میگذروند

Felix's pov:

_چطور میتونی بهم بگی بیخیالش شممم
اون عوضی هر بلایی تونسته سر من آورده تو میگی بیخیال شم؟؟؟

سونگمین با بی حوصلگی به دوست آشفتش که از صبح تا حالا جفتشون رو با غر زدناش دیوونه کرده بود نگاه کرد

+میبینی که هر کاری کردیم فایده نداشت مغز اون لعنتی از من و تو بیشتر کار میکنه
اگه انقد رو اعصابته فقط مث این فیلما غذاتو بریز روش حرصت خالی شه بعد ولمون کن امسالو تموم کنیم از شرش خلاص شی

چشمام برق میزنن و نگاهش میکنم

_ زنگ ناهار هولم میدی تا کل غذام بریزه روش فهمیدی؟؟

درسته اصلا این تلافی با کارایی که کرده بود باهام برابر نبود ولی خب از هیچی بهتره نه؟ لااقل قیافه جذابش..نه نه احمقانشو در حال حرص خوردن میبینم
سونگمین با ناباوری نگاهی بهم انداخت

×جدی که نمیگی؟ فلیکس من جدی نبودم مسخره بازی در نیار

_اتفاقا کاملا جدیم
...

زنگ ناهار برعکس همیشه که بخاطر رژیمم معمولا فقط میوه میخوردم کلی غذا و هر چیز چربی پیدا میکنم میذارم توی سینیم و وقتی سونگمین بالاخره پیداش میشه از غذاها دل میکنم و بی توجه به مسئول غذا خوری که با تعجب نگاهم میکرد برمیگردم که بریم
با چشم سالنو میگردم و وقتی هیونچین رو کنار دوستای احمق تر از خودش میبینم پوزخندی میاد رو لبم

به سونگمین اشاره میکنم و میریم سمتشون
نزدیک تر که میشیم سونگمین آروم هولم داد و سریع سینیم رو برگردوندم و صدای افتادن ظرفا و سینی روی زمین همهمه بچه ها رو خوابوند
عقب میرم و با قیافه به ظاهر شرمنده به هیونجینی که با داشت با چشماش منو به قتل میرسوند نگاه میکنم

_اوههه...متاسفم واقعاااا

به زور جلوی خودمو میگیرم که با تمام وجودم به قیافش نخندم
دوستش چانیول که همیشه ازش متنفر بودم بلند شد

𝑀𝑦 𝑊𝑜𝑟𝑠𝑡 𝐸𝑛𝑒𝑚𝑦/ ℎ𝑦𝑢𝑛𝑙𝑖𝑥Where stories live. Discover now