𝑀𝑦 𝑊𝑜𝑟𝑠𝑡 𝐸𝑛𝑒𝑚𝑦/ ℎ𝑦𝑢𝑛𝑙𝑖𝑥

𝕻𝖆𝖗𝖙 𝖋𝖔𝖚𝖗𝖙𝖊𝖊𝖓

فلیکس بعد ۵ دقیقه با بلوز گشاد و مشکی هیونجین و پیژامه صورتیش بیرون اومد و سریع پرید تو ماشین
زیرلب غر غر کرد

_ سالها تلاشم برا خوش استایلی انقد راحت به باد رفت

هیونجین با شنیدن جمله‌ی فلیکس سعی کرد خندش رو بخوره و پسر کوچیکتر رو آتیشی تر نکنه

+ تو‌ ماشینی تا ده دقیقه هم رسیدیم خونتون چیزی از رکوردت کم نمیشه

فلیکس برگشت و نگاه برزخی تحویل آلفا داد
که البته فقط باعث شد کلمه 《جوجه‌ی خشمگین》تو ذهن هیونجین نقش ببنده

_ از تو با استایلای داغونت انتظار ندارم بفهمی
من حتی تا دم درم هیچوقت با استایل پایین تر از ۹ نرفتم

هر چند تو دلش نمیتونست منکر خوشتیپ بودن شدید آلفا بشه
هیونجین ابرو بالا انداخت و به صورت پسر که با لپای باد کرده به رو به رو خیره بود نگاه کرد

+ ۹؟

فلیکس چشم چرخوند

_ انقدر سخته؟ آخ ببخشید یادم نبود چقد کند ذهنی
نمره ۹ از ۱۰
حالا نظرت چیه راه بیفتی یا میخوای بیشتر این کوفتیا تنم باشه تا بیشتر ازت متنفر شم؟؟؟

هیونجین تمام تلاشش رو میکرد به عصبانیت امگای کوچولوش نخنده
در حالی که از فشار خنده سرخ میشد سمت خونه‌ی خانواده لی راه افتاد
.
.
.
هیونجین ماشین رو دور زد و کنار فلیکسی که پیاده میشد رفت
دستش رو گرفت‌ و در جواب نگاه طلبکار امگا با لحن جدی ای گفت

+ خانوادت باید منو به عنوان آلفات بشناسن

مکث کوتاهی کرد و رو به امگاش ادامه داد

+ همونطور که هستم!!

فلیکس دهنش رو برای اعتراض باز کرد
میخواست جمله های همیشش رو بگه
جمله هایی مثل 《هیچوقت جفت من نمیشی》 و 《امکلن نداره قبولت کنم》
ولی جمله‌ها به زبونش نمیرسیدن
گرگش از مالکیت آلفاش روش ذوق زده بود و با زوزه هاش التماس میکرد که فلیکس نزدیکش بشه تا فروموناشو بیشتر حس کنه و آروم بشه
و این دفعه برخلاف ماه های گذشته...حس بدی نداشت و ذهنش عوضی بودن هیونجین رو فریاد نمیزددو حتی نمیتونست بگه از حرف آلفا ناراضیه
پس نفسش رو با شدت بیرون داد تا حداقل تظاهر به ناراضی بودن کنه
سمت عمارت رفت و هیونجین در کنارش با قدمای بلند جلو رفت و دکمه‌ی طلایی رنگی که کنار در بود و با ظرافت دورش طرح زیبایی حکاکی شده بود رو فشار داد
و در اون لحظه با خودش فکر میکرد
"زشت ترین آدمایی که دیدم ظاهرشون رو با زیبا ترین چیزا شکل دادن" (لازم نیست بگم میدونین ولی منظور زشت باطنیه)

کمتر از ۵ ثانیه بعد در بزرگ باز شد و ظاهر خدمتکار خوش قلب خونه‌ی خانواده لی، خانم مین پدیدار شد
اما با دیدن فلیکس رنگ از چهره‌ی خندانش پرید و با حالت ترسیده ای گفت