𝕻𝖆𝖗𝖙 𝖙𝖜𝖔

3.6K 288 47
                                    

دو هفته از اون روز لعنتی میگذشت
نمیدونم چجوری میتونم افتضاح بودن این دو هفته رو با کلمات بیان کنم
عکسی که توی همه‌ی واحدای دانشگاه ازم پخش شده بود حتی سانسور هم نداشت
حتی از نمای پشتم نبود که بتونم یکم آرومتر باشم
یه افتضاح واقعی بود
هر روز با ترس اینکه خانوادم چیزی بفهمن بیدار میشدم و هر بار که خدمتکار صدام میزد و میگفت مادر پدرم باهام کار دارن خودم رو برای کتکا و تحقیراشون آماده میکردم
اگه بفهمن مطمئنا حتی دیگه نمیذارن درس بخونم و زودتر مجبور به ازدواجم میکنن

توی دانشگاه هم که بدتر از همه
هر قدمی که برمیداشتم ۴ تا تیکه از هر کی که رد میشد میشنیدم
حتی سونگمین هم کلافه شده بود اما حتی یه دقیقه هم تنهام نمیذاشت و همیشه پیشم بود
هر بار که کسی بهم تیکه مینداخت دستم رو آروم فشار میداد
انگار که میخواست بگه نگران نباش من پیشتم

اون هوانگ هیونجین لعنتی هم کم کاری نکرده بود و هر دفعه با نگاهای تمسخر آمیزش روانیم میکرد
هر جور شده باید تلافیش رو سرش در بیارم

جشن مدرسه فردا بود و دیده بودم که از یه دختر آلفا برای همراهی دعوت کرده بود
برام فرصت خوبی میشد
با فکر کردن به نقشه ای که تو یه هفته‌ی گذشته کشیده بودم نیشخندی میاد رو لبم

...

به کوه لباسای رو تخت نگاه میکنم و رو به سونگمین غر میزنم

_هیچی نیست بپوشمممم
اینا به اندازه کافی هات نیستننن
باید چشای اون هیونجین آشغال در بیاد با دیدنمممم

پوف کلافه ای کشید و لباسایی که تو دستش ریخته بودمو پرت کرد سمتم که مستقیم با صورتم برخورد کردن
_یاااا چیک....

+خفه شو صداتو نشنوم
سریع یکی از همونارو وردار دو ساعته داری یه لباس میپوشی
هر کدومو بپوشی فرقی نداره با گونی برنج فرقی نداری خب؟؟؟

با دلخوری غر غر میکنم و زیرلب بد و بیراه میگم
دو تا از لباسایی که دستم بود رو جدا میکنم و بقیه رو پرت میکنم روی تخت

پیرهن مشکی که جلوش فقط با یه دکمه بسته میشد
و پیرهن سفیدی که حالت نیم تنه داشت بالا میگیرم

_خب کدوم؟؟

پوکر فیس نگاهم کرد

+ میخوای هیونجین رو اغوا کنی یا منو مجبور کنی کل شب از لای آلفاها جمعت کنم؟

چشم میچرخونم و اون دوتا رو هم کنار بقیه لبای روی تخت میندازم

سونگمین نفس عمیقی کشید و بلوز آستین کوتاه سفیدی از روی تخت برداشت و سمتم گرفت و قبل اینکه حرف بزنم دو تا آستین توری قرمز هم پرت کرد تو صورتم

+ اینارو بپوش بیا وقت نداریم

بیخیال غر زدن میشم و سریع لباسمو در میارم که صدای دادش بلند شد

𝑀𝑦 𝑊𝑜𝑟𝑠𝑡 𝐸𝑛𝑒𝑚𝑦/ ℎ𝑦𝑢𝑛𝑙𝑖𝑥Where stories live. Discover now