𝕻𝖆𝖗𝖙 𝖙𝖍𝖎𝖗𝖙𝖞 𝖙𝖍𝖗𝖊𝖊🔞

3.4K 220 29
                                    

با سکوت طولانی مینهو سرش رو بالا آورد و نگاهش کرد

+ من...نمیدونم

جیسونگ با ناراحتی به مردش نگاه کرد

_ برگردیم خونه؟

مینهو نگاهی به آیو که با لبخند نگاشون میکرد انداخت و آروم سر تکون داد
دست امگا رو گرفت و بلند شد
تا خونه تقریبا هیچ حرفی بینشون رد و بدل نشد
جیسونگ فراموش کرده ببود کلید رو ببره پس زنگ در رو زدن و یه دفعه صدای هجوم چند نفر سمت در بلند شد
سونگمین چان و چانگبین هر سه آشعفته با دیدن جیسونگ نفس راحتی کشیدن

▪︎ توی لعنتی کدوم گوری رفتی میدونی چقدر نگرا...

چان با دیدم مینهو حرفش رو قطع کرد و پوکر به دستاشون نگاه کرد

▪︎ اینهمه پدر مارو دراوردی که دو دقه ای برگردین به هم؟

سونگمین چشم غره‌ای به دوست پسرش رفت

× حالا ناراحتی؟؟

▪︎نه..نه معلومه که نه

جیسونگ چشم چرخوند

_ نظرتون چیه گمشین کنار بیایم تو

چانگبین زوجی که همچنان داشتن بحث میکردن رو کنار کشید تا مینهو و جیسونگ بیان داخل
چند دقیقه بعد هر ۵ نفر بی حرف توی سالن نشسته بودن
چانگبین و چانمین منتظر توضیح به مینسونگ نگاه میکردن و اون دوتا انگار که لال شده باشن هیچی نمیگفتن

▪︎ نظرتون چیه یکیتون حرف بزنه

سونگمین چشم غره‌ای به چان رفت

× بذار راحت باشن ناراحتی حل شده مشکلشون؟

چان غر غر کرد

▪︎ باید تکلیفمونو بدونم

صدای خفه‌ی جیسونگ بلند شد

* رابطمونو علنی میکنم

چانگبین که تا به حال ساکت بود از جاش بلند شد

& هان میدونی این تصمیمت یعنی چی؟؟ احتمال اینکه کمپانی بعدش نگهت داره خیلی خیلی پایینه

جیسونگ با دستای مشت شده سرش رو پایین انداخت

* میدونم

چانگبین ناباورانه به مینهو نگاه کرد

& واقعا داری اینکارو باهاش میکنی؟؟ مجبورش میکنی بین تو و کاری که عاشقشه یکیو انتخاب کنه و ادعا میکنی دوسش داری؟؟

چان شونه‌ی چانگبین رو گرفت

▪︎ هی..آروم باش
هان میتونه برای خودش تصمیم بگیره
اگه انتخابش اینه...

نگاهی به جیسونگی که با چشمای پر اشک به زمین نگاه میکرد انداخت

▪︎ حمایتش میکنیم

𝑀𝑦 𝑊𝑜𝑟𝑠𝑡 𝐸𝑛𝑒𝑚𝑦/ ℎ𝑦𝑢𝑛𝑙𝑖𝑥Where stories live. Discover now