JK'S POV:
از دستم ناراحت بود و نمیدونستم باید چجوری از دلش در بیارم
- جس؟
جوابی بهم نداد و خودشو مشغول جا ب جا کردن لباساش نشون داد
دوست نداشتم روز اول همچین اتفاقی بیوفته ولی کارش اشتباه بود و نباید با خانم چوی و بقیه اونجوری رفتار میکرد
رفتم سمتش و دستشو گرفتم و سمت تخت بردم
رو تخت نشستم و رو پام نشوندمش= ولم کن
خواست پاشه ک دوباره گرفتمش و سر جاش برگردوندم
- جس من معذرت میخوام... باشه؟ ولی کار تو هم اشتباه بود هانی
= داری طرفداری اون امگای هرزه رو میکنی آره؟
- عزیزم من طرفداری هیچکس رو نمیکنم... فقط دارم بهت میگم ک کارت اشتباه بود... من دلم نمیخواد ک رابطت با خدمتکارا بد بشه چون هم منو هم خودتو و هم اونارو عذاب میدی... متوجه میشی؟
سرشو آروم تکون داد
= ولی باید اون امگا رو اخراج کنی
- هانی اون تا ی ماه دیگه بیشتر اینجا نیست و چون ب پولش نیاز داشت مجبوره ک اینجا کار کنه تا ی خونه برای خودش اجاره کنه... میشه لطفا تا اونموقع کاری ب کارش نداشته باشی؟
نفسشون پر سر و صدا بیرون داد:
= خیلی خب
روی سرشو بوسیدم:
- ممنون ک درک میکنی
= ولی هنوز باهات قهرم
و روشو اونور کرد
- ها؟ درست شنیدم؟ بیبی من اول کاری باهام قهر کرده؟ هوم؟
و شروع کردم کل صورتشو بوسه گذاشتن
همزمان میخندید و این حس خوبی رو بهم منتقل میکرد
- الان منو میبخشی؟
دستشو نمایشی گذاشت زیر چونش:
= اومم... اگر کاری ک میخوام رو برام انجام بدی شاید ببخشمت
- چی میخوای هانی؟
از روی پام بلند شد و لباساشو در آورد و کاملا برهنه شد
○○○
TAE'S POV:
جونگ کوک حالش خوب نبود و عصبی بود این کاملا مشخص بود و من داشتم نگاهش میکردم تا ببینم مشکلش چیه...
YOU ARE READING
《Indemnity》
Randomتهیونگ و جونگ کوک با هم ازدواج کردن ولی جونگ کوک هیچ علاقه ای به زندگی با تهیونگ نداره... از این رو دختر دایی کوک که عشق اولش هم محسوب میشه با اینکه میدونه اون ازدواج کرده داره از آمریکا برمیگرده تا با هم نامزد کنن... . . + فقط میتونم از قلبم خواهش...