^بچه ها یه توضیحی بدم جای کریس و سوهو جا به جا شده
یعنی کریس دوست کای و سوهو هیونگ سهون شد
من برای یه موضوعی باید جا به جاشون میکردم
ممنونم از همراهیتون ^-ارباب؟؟
+مادام!از آخرین پله پایین رفت و مستقیم قدمهاش رو به سمت زنی که سینی به دست در مسیر پله ایستاده بود، برداشت.
به سرعت پرسید :
-ارباب کای! جناب سهون....نفس عمیق کلافهای کشید و با دست اشارهای به سینی کرد...
+برای سهونه؟
-بله!
سینی رو به آرومی از دست زن بیرون کشید و به سمت پلهها برگشت
+من براش میبرم!
لحظهای در جا ایستاد...
+ییشینگ برگشته؟؟
صدای زن رو از پشت سر شنید
-بله ارباب...دیشب بعد از شما برگشت!
یک پله بالاتر رفت
+بهش بگو تا چند دقیقه تو اتاق کارم باشه!
-بله چشم!قدمهای بلند و سریعش رو به سمت بالای پله ها برداشت و خودش رو به اتاق رسوند .
لحظهای پشت در مکث کردنفس عمیقی کشید
باید خودش رو برای هر چیزی حاضر میکرد، اینکه با بدخلقی بچه گانه ای رو به رو بشه و ناسزا بشنوه، و حتی احتمال بحث و درگیری هم براشون وجود داشت، در هر صورت، کای باید عاقلانه اجازه میداد تا سهون به اون چیزی که میخواد برسه!
به آرامی دستگیره در رو فشرد و وارد اتاق شد، نگاهش رو جست و جو گرانه به سرتاسر فضا چرخوند.
از پردههای بلند و کشیده شده، تا تختی که یک جسم با موهای طلاییِ روشن ،تکیه زده به پشتیش، بیدار و هشیار نشسته بود.
نزدیک تخت شد و سینی حاوی غذا رو درست کنار سهون قرار داد.+صبح بخیر سهون!
رایحهٔ هیت و سکس هنوز در فضای اتاق حاکم بود، هنوز هم آلفا عطش تندش رو کنترل میکرد.
به نرمی زمزمه کرد...
:صبح بخیر...ارباب کای!هر دو، آلفا و امگا خیره به هم جواب دادن و برای کای این رویِ آرام و جدی سهون، که انگار امید یک صلح موقت روبهش میداد، با رفتار تندی که دیشب ازش دید، در تناقض و عجیب بود.
+مادام برات صبحانه حاضر کرده...
سری به نشانه تایید تکون داد و سینی رو روی پاهایی که در زیر پتو، بدون هیچ پوششی قرار داشتن، گذاشت.
یکحس غریب و غمگینی تمام وجود امگا رو در بر گرفته بود، با وجود اینکه آلفا رو پس از سکس دیشب، در کنار خودش حاضر میدید، اما باور کردنش براش سخت و غیر قابل قبول بود.شاید در یک جایی، پشت ضمیر ناخودآگاهش، هنوز منتظر برای این بود که از خواب بیدار بشه و ببینه تنها و با تختی سرد ،هیتش رو گذرونده.
شاید هنوز این خوب شدن و همراهی کای براش قابل لمس نبود، نمیتونست پیش روی اون افکار درهمی که مدام، آلفا رو مقصر جلوه میدادن بایسته، مقاومت کنه و فریاد اینکه چقدر دوستش داره و محتاج این حالت بینشونه رو ابراز کنه!
BẠN ĐANG ĐỌC
𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ Revenir---Kaihun Version
Lãng mạn◈𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ #Revenir 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ➪ Kaihun 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 ➪ Romance, Angst , Smut , Omegaverse امگا آلفا پس چرا من رایحهٔ سکس و حس نمیکنم؟! تو من ما میدونیم نتیجهٔ عشقی که به تنفر تبدیل شده چیه؟؟ چند سالم بود؟ من و شبیه کی دیدی؟! چه شباهتی بین...