پارت بیست و سوم

296 96 39
                                    

×مدیر اوه داره میاد...

۰۰اگه هیچ ایرادی تو کارت نباشه، دوبرابر پولی که خواستی و میگیری!

×قربان! ظاهرا تنها نیست!

۰۰یعنی چی؟

×یه مرد بلند قد هم کنارشه..

۰۰عکسش و بده!

۰۰کیم کایه!...اگه همراه هم شدن، هردوشون و برام بیار.

از شیشه‌ی نیمه سرش رو خم کرد و گفت :

: میتونی بری استراحت، می‌خوام برای ناهار برم!‌

راننده با کمی دستپاچگی در سمت خودش رو باز و پیاده شد.

×میتونم برسونمتون!

کای از پشت سر نگاه دقیقی به چهره‌ی راننده انداخت و با نزدیک تر شدن به ماشین، رایحه‌ی چوب سوخته و اضطراب، به شدت در بینیش پیچید.

اخم‌هاش رو در هم کشید و بازوی سهون رو لمس کرد، به یاد آورد اون کسی که با همین رایحه وارد خونه‌ی امگاش شده بود.

نگاه متعجب سهون روش نشست و کای همون طور که به راننده خیره بود، درست کنار گوشش زمزمه کرد...

+بهتره زودتر بریم!

:بسیار خب...هروقت بهت نیاز داشتم خبر میدم باشه؟؟ فعلا..

از ماشین فاصله گرفتن و به سمت پیاده روی سمت دیگه ‌ی هتل حرکت کردن.کای با حالتی جدی و اخم‌های درهم، که امگا رو به یاد اولین برخوردشون در بیمارستان مینداخت، همون طور که بازوی سهون رو گرفته بود، با دست آزادش، شماره کریس رو‌گرفت.

+ کریس!

+ ازت می‌خوام یسر به هتل بزنی و هویت راننده‌ی سهون و چک کنی!

+ تو گفتی جونگ کوک بوی چوب سوخته رو حس کرده، من همین احساس و نسبت به این مرد داشتم!

+ می‌دونم که بلدی چطور درست انجامش بدی پس، اجازه نده از دستت در بره.

+ خوبه...به تو میسپرم! فعلا

با تموم شدن تلفن، سهون بدون هدر دادن وقت، بازوش رو از دست کای آزاد کرد و رو به روش ایستاد.

توجهی به نگاه شیفته‌ی آلفا روی جزییات بدن و صورتش نکرد و کلافه پرسید.

: چرا کریس و فرستادی سراغ رانندم؟؟

یک قدم به امگا نزدیک شد.

+ اون شبی ک بهت حمله شد، روز بعدش من جونگ و کریس و برای تحقیقات فرستادم...

سهون وسط حرفش پرید و تشر زد.

: چطور به خودت اجازه دادی وارد خونم بشی؟؟

کای متقابلا از درک نکردن و بی اهمیتی که سهون در برابر نگرانیش به خرج داد، عصبی شد و با لحن کنترل شده‌ای فریاد زد.

𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ Revenir---Kaihun VersionDonde viven las historias. Descúbrelo ahora