:کیک و گل برای چیه؟؟ برای جشن؟
کای دست به کمر سهون رسوند و دست دیگرش رو به سر یونگ پو مالید و گفت :
+این یه سورپرایز پدر و پسری برای الهه فرانسوی بود!!+خوبی؟؟
:دیره برای پرسیدن این سوال...
+این فرصت اول ماست...
:برای چی؟
+که بی دعوا و بحث حرف بزنیم!
:من در گذشته برای تو زیادی آروم بودم...
+الان هم آرومی...یا تظاهر میکنی؟
:الان خستم...میخوام داغون کردن تو رو با روش دیگه ای پیش ببرم!
+ جالبه از نقشه هات برام میگی؟؟
:مهم نیس که بدونی یا ندونی! در هر حال تو خودت با اشتیاق وارد تله من میشی!کای به نیم رخ خونسرد سهون خیره شد.
+ حالا باور داری که من درگیرت شدم؟
سهون بدون نگاه کردن به مرد کنار دستش، تکهای از میوه های پوست شدهٔ جلوش رو برداشت و قبل از خوردنش زمزمه کرد...
: تو همیشه درگیر من بودی! این فقط برای امروز نیست.در اتاق باز شد و نگاه موشکافانه سهون به سراسرش چرخید.
:باید یه اتاق جدا برای خودت بگیری!
قامت قد بلند و کشیدهٔ یک زن از پشت دیوار کنار کمد دیواری پیدا شد و نگاه سهون به سرعت روی حالت صورتش نشست...
_یه اتاق خوب، در طبقه آخر...
بی حوصله نگاهش رو از زن گرفت و سمت آیینه حرکت کرد...
:هماهنگ میکنم!
به سمتش برگشت
:تا کی اینجا میمونی؟
زن جوان ابرویی بالا انداخت و یک قدم به پسر نزدیک شد..._برای آخرین بار ازت میخوام که به حرفم عمل کنی و از کای فاصله بگیری!!
بدون اینکه تغییری در حالت چهرش ایجاد کنه، به طور کامل سمت زن برگشت و گفت :
:کای؟؟ این زیادی گستاخانست، نباید ارباب کیم صداش کنی؟؟
مولان نیشخندی زد و با لحنی سراسر پر خصومت، گفت :
_ ارباب کیم؟؟ من همسرشم!
:نیستی!
_چی؟
: نیستی! ... فکر کردی من انقدر احمقم خانم مولان؟؟ انقدر از حقایق عقب موندم که ندونم با ارباب کای هیچ ارتباطی نداری؟اینبار سهون برتریش رو به رخ زن کشید و ابرویی بالا انداخت...
:هیچ رایحهای از تو رو بدن ارباب وجود نداره! تو فقط تظاهر میکنی که باهوشی و از همه چیز با خبر، اما این یه ادعای تو خالیه!! شاید راجب به گذشته بدونی که اون هم فقط و فقط برای اینه که مستقیما به جریانش مرتبطی اما برای حالا...تو فقط یه جعبه خالی و بی مصرفی شیومولان!! صبر من و امتحان نکن، من نیازی به توصیه های تو ندارم من ... من همون امگاییم که اولین و شدید ترین موج هیتش رو با اون آلفا گذروند!!!
یک قدم عقب کشید و دستش رو در جیب فرو برد، نگاه پیروزمندانش به زن خیره شد...
:تلاشت و بکن، من در آخر برای چیزی که خودم میخوام با ارباب نرم میشم!! این خواسته تو نیست!
ESTÁS LEYENDO
𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ Revenir---Kaihun Version
Romance◈𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ #Revenir 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ➪ Kaihun 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 ➪ Romance, Angst , Smut , Omegaverse امگا آلفا پس چرا من رایحهٔ سکس و حس نمیکنم؟! تو من ما میدونیم نتیجهٔ عشقی که به تنفر تبدیل شده چیه؟؟ چند سالم بود؟ من و شبیه کی دیدی؟! چه شباهتی بین...