پارت بیست و ششم

298 87 62
                                    

خیلی وقته که باهاتون حرف نزدم درسته؟!

های گایز رَسا هستم

هفته گذشته رو مریض بودم و اپ بازگشت دیر شد اما حالا با دادن یه خبر بهتون شیرینی انتظار ‌و‌ تقدیمتون میکنم

برای بازگشت شاید چیزی حدود پنج شش پارت مونده باشه و با توجه به سابقه‌ی من تو سریع نوشتن برای فایل فول ممکنه یهو هفته‌ی بعد هرروز آپ داشته باشیم

دوست دارم این اخرا حتی اگه من نیستم بهش عشق بدین در جریان نظرات و کارها نیستم اما بهتون امید دارم

خب؟ مواظب باشید و دلتنگم این حقیقی ترین اعتراف منه

 

با ملایمت دستش رو به پیش برد و کنار گونه‌ی امگا رو نوازش کرد، خم شد و قبل از اینکه اجازه‌ی عقب نشینی به سهون بده، رد پررنگ شده‌ی مارکش رو بوسید. روی پوست نازک گردنش زمزمه کرد...

+درستش میکنیم! اینبار به جای رو به روی هم بودن، در کنار هم!

_با این وضع مسخره، هیچ کاری و نمیشه طبق میلم انجام بدم!!

:بهتره آخرین راتتون و با یه امگای دیگه بگذرونید، اوه سهون‌ سهم شما نمیشه.

_اون رئیس کیم خرفت باید قبل از مردنش امگا رو بهم میرسوند، خودش تا آخر عمر نحسش ازش استفاده کرد، حالا هم که پسرش!

:راننده‌ رو‌اخراج کردم، بهتر بود بی سر و صدا همه چی و تموم میکردیم!

_تمومش کنم؟؟ هنوز یک هفته به دوره‌ی راتم‌مونده، باز هم زمان دارم برای...

:خواهش میکنم رئیس! دیگه تمومش کنید، اون امگا تحت حفاظت بیست و چهار ساعته‌ی الفاشه، حتی وقتی خودش خبر نداره! پس نمیشه از سد ارباب کیم جونگین گذشت.

_خودت دیدی که همیشه همراهشه؟؟

:خودش مستقیما همراهیش نمیکنه، افرادش از دور مراقبت امگان! مخصوصا بعد از اون روزی که سوار ماشین نشد.

هیچول متفکرانه مشروبش رو مزه کرد.

_پس نباید یجوری از شر کیم‌جونگین خلاص بشیم؟؟

دستیارش تعظیم بلندی انجام داد و اعلام کرد...

𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ Revenir---Kaihun VersionOù les histoires vivent. Découvrez maintenant