پیک کوچیک سوجو رو سر کشید
نگاه خمارش رو به دختر جوان پیش روش داد
صدای غر زدنها و از دلخوری گفتنهاش رو با جان و دل به جان خرید
٫ دو هفتهٔ پیش هایدی...ما دو هفتهٔ پیش قرار بود در هلند ازدواج کنیم و حالا کجاییم؟! زیر چادر یه رستوران کوچیک خیابونی دارم به مست کردن دوست دخترم نگاه میکنم!
خمار ونیمه مست چشمهاش رو به دختر پیش روش دوخت
-میدونم عزیزم...میدونم آلفا!
دختر مو کوتاه به سمت دختر مست خم شد و غرید
٫این آلفا جوری به فاکت میده تا هوس افتادن دنبال کون اون اوه سهون عوضی و دیگه نکنی!
-اونتنها دوستمه شین هه!
٫ و من تنها آلفا و جفت تو!
عقب کشید و به صندلی پشتش تکیه زد
هایدی دست از نوشیدن برداشت و متقابلا به عقب برگشت
-داره یکارایی میکنه که، من و میترسونه! نمیخوام ریسک کنم و...بذارم تنها خودش رو به کشتن بده!
٫به جهنم که خودش و به کشتن میده اون اگه دوست خوبی برات بود تو از اینکه بهش بگی با منی نمیترسیدی! من نمیخوام از دستت بدم هایدی میفهمی؟! اون مرتیکهٔ وکیل اگه گیه و کونش وبه بقیه میده تو چرا نتونی همسر و هم خواب من باشی؟! همجنسگرا بودن اون بد نیست و برای تو بده؟!
کلافه پلکهاش روبه هم فشرد و زمزمه کرد
-شین هه...بیا بریم خونه...من...من خوب نیستم!
عصبی نگاهی به صورت سرخ شدهٔ دختر انداخت
بلند شد و با گذاشتن پول روی میز به دوست دختر بی حالش کمک کرد تا به سمت ماشین حرکت کنن
بعد از نشستن پشت فرمون و بستن کمربندش
مطمعن از خوابیدش شد و به آرومی تلفن همراهش رو برداشت
با زدن رمز واردش شد و در اولین ردیف شماره ها اسم سهون به چشمش اومد
نیم نگاهی به هایدی انداخت و زمزمه کرد
٫متاسفم سوییتی ولی...من باید برای خودمون یه کاری کنم!!
شماره سهون رو لمس کرد و از ماشین پیاده شد
حتی یک درصد قصد نداشت تا اجازه بده هایدی از این تصمیمش چیزی بفهمه
بلافاصله با خوردن سومین بوق صدای آرام مرد در گوشش پیچید
:هایدی؟
٫هایدی نیست...من شین ههم...لی شین هه!
یک لحظه مکث و صدای نگران سهون پوزخند روی لبش رو عمیق تر کرد
:تو دیگه چه خری هستی؟؟ گوشی دست تو چیکار میکنه؟؟
٫نگران این بی ادب بودنت نیستی؟ برات حرف در میارن مالک هتل!
:هایدی کجاست؟
اخمهاش رو در هم کشید و خشک و جدی اعلام کرد
٫من کسیم که هیچ شناختی ازش نداری...من دوست دخترشم!
:چی؟
٫فردا صبح به صرف صبحانه تو رو به رستورانم دعوت میکنم... آدرسش رو برات میفرستم! لازمه که حرف بزنیم!_کی بود؟
گیج و نگران به صفحه خاموش شده گوشی خیره شد
به سمت سوهو برگشت
: میگفت دوست دختر هایدیه!
مرد چینی به سرعت واکنش نشون داد
_لی شین هه؟!
سهون شکه شده اعلام کرد
:این چه وضعیه هیونگ؟؟؟ هایدی دوست دختر داره؟!!
سوهو قدمی به عقب برداشت و از روی تخت بلند شد
با اخمهایی در هم پرسید
_چرا به تو زنگ زده؟!
عصبی فریاد کشید
: میگم هایدی چرا باید دوست دختر داشته باشه؟!
سوهو متقابلا فریاد زد
_توچرا عاشق کایی؟!
امگا در بهت فرو رفت
:اون... امکان نداره!!
مستقیم به سمت سهون اعلام کرد
_خیلی وقته که لزبینه! قصد دارن با هم ازدواج کنن! نمیدونم چرا حالا بهت زنگ زده! نگران هایدیم!
سهون شکه و عصبی به پیش رو خیره شد
به تلویزیونی که با فرو رفتن فلش پر ازفیلم پورن در حالت بی صدا تصاویر سکس رو پخش میکرد
به پشتی تخت تکیه داد و همراه با اخمی غلیظ اعلام کرد
: برو اوه هیونگ... میخوام بزنم!
به وقاحت امگا چشمغره زد و از اتاق هتل خارج شد
درون اتاق، سهون همون طور که شلوارش رو از تن بیرون میکشید و صدای فیلم پورن رو بالا میبرد، فریاد زد
:کلکت کندست هایدی کلر! دخترهٔ مرموز خارجی!!
دستش رو به سمت عضوش برد و همزمان با ساک زدن پسر برای مرد ایستاده در فیلم، انگشتهاش رو به سمت دهنش برد
: لعنت بهت ارباب کیم! بخاطر تو وارد هیت میشم!!
VOUS LISEZ
𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ Revenir---Kaihun Version
Roman d'amour◈𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ #Revenir 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ➪ Kaihun 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 ➪ Romance, Angst , Smut , Omegaverse امگا آلفا پس چرا من رایحهٔ سکس و حس نمیکنم؟! تو من ما میدونیم نتیجهٔ عشقی که به تنفر تبدیل شده چیه؟؟ چند سالم بود؟ من و شبیه کی دیدی؟! چه شباهتی بین...