PART|12

6.1K 842 52
                                    

جونگکوک با شنیدن این جمله تهیونگ ناله ای کرد و پاهاش رو بیشتر براش باز کرد.
اونها دوباره شروع به بوسیدن هم کردند.این دفعه با استفاده از زبون و شلخته تر.

جونگکوک اون رو به خودش نزدیک تر کرد که باعث شد دیک هاشون بهم نزدیک تر بشه و هر دو از اصطکاک دیک هاشون ناله ای کردند.

«همین الان منو به فاک بده»

جونگکوک میون بوسه گفت و موهای تهیونگ رو بیشتر کشید.

پسر بزرگتر لب پایینی خودشو گاز گرفت و اجازه داد دستهاش دور بدنش حلقه بشند.

تهیونگ دستشو روی بالز های جونگکوک که میشد سفتیشونو حس کرد گذاشت و همونطور که نوازششون میکرد گفت:

_من اول باید آمادت کنم بیبی.

جونگکوک با احساس دست های تهیونگ چشم هاشو بست و ناله ای سر داد.

«نیازی نیست من قبلا خودمو انگشت کردم»

مو مشکی گفت و بعد از بوسیدن پسر بزرگتر دستشو زیر بالشت برد و لوب رو بیرون اوورد و بعد از باز کردنش مقداریش رو روی دستش ریخت و دیک تهیونگ رو توی دستش گرفت.

تهیونگ با احساس دست گرم جونگکوک که با لوب سرد پوشیده بود هیسی کشید. با چند بار جلو عقب کردن جونگکوک که سفت شدن دیک پسر راضی شد بقیه لوب رو روی انگشتاش ریخت و اطراف سوراخ صورتی خودش رو چرب کرد.

تهیونگ با شهوت و چشمای پر هوس به سوراخ تنگ و کوچیک جونگکوک زل زده بود.

جونگکوک دست تهیونگ رو کشید و پاهاش رو دور کمرش حلقه کرد.

_آماده ای بیبی؟

تهیونگ در حالی که نوک دیکشو روی سوراخ جونگکوک میمالید پرسید.

پسر کوچیکتر سرشو تکون داد و لبش رو گاز گرفت. تهیونگ سر دیکشو آروم داخل سوراخ گرم جونگکوک فشار داد و از حس دیواره های داغ و نبض دار دور دیکش ناله ای کرد و تا جایی که میتونست خودشو وارد کرد.

«فاک لعنتی خیلی بزرگه.»

جونگکوک از احساس دیک بزرگی که سوراخش به خوبی اونو کاور کرده بود ناله ای کرد.

نفس عمیقی کشید و بعد از آروم شدنش سرشو تکون داد تا تهیونگ خودشو تکون بده.

_بیبی تو خیلی تنگی...فاک

اون آروم جونگکوک رو بوسید و شروع به عقب جلو کردن کمرش کرد و بعد از در اووردن دیکش عمیق تر واردش شد.

جونگکوک ناله ای کرد و چنگی روی کمر تهیونگ زد.

تهیونگ همونطور که به سرعت خودشو عقب جلو میکرد گفت:

_تو حس خیلی خوبی به من میدی عزیزم.

و شروع به بوسیدن جونگکوک و مارک کردن گردنش شد.وقتی دیک تهیونک به پروستاتش برخورد کرد به کمرش قوصی داد و ناله بلندی کرد.دیگه نمیتونست ساکت بمونه.

_فاک بیبی به خودت نگاه کن که چطوری دیکمو به خوبی داخل خودت جا دادی،دوسش داری،آره؟
لعنت به سوراخ تنگ و خیست که انقدر خوب دیکمو کاور کرده

تهیونگ کنار گوش جونگکوک زمزمه کرد و عمیق تر درونش کوبید

«بله سِر،فاک»

پسر کوچیکتر کمر تهیونگ رو محکم چنگ زد و اجازه داد سرش روی بالشت بیوفته.

«منو خیلی محکم به فاک بده»

تهیونگ یکی از پاهای جونگکوک رو روی شونش گذاشت و با شدت بیشتری به داخلش ضربه زد.

ناله بلندی از دهن جونگکوک بیرون اومد.پروستاتش مدام توسط دیک تهیونگ لمس میشد و اصلا نمیتونست خودشو کنترل کنه.

«مـ...من دارم میـ..میام..آـ..»

تهیونگ از تنگی دور دیکش ناله ای کرد و شروع به مکیدن لاله گوش جونگکوک کرد.

_میخوای مثل دست نخورده ها کام شی؟

تهیونگ با نیشخندی پرسید و با قدرت بیشتری داخل جونگکوک ضربه میزد. و در انتها جونگکوک همونطور که دیکشو با دستش گرفته بود با ناله بلندی روی شکمش کام شد. به دلیل ارضا شدنش با هر ضربه تهیونگ دیکش به اطراف دیک تهیونگ برخورد می‌کرد.

«خیلی بزرگه...داخلم کام شو لطفا»

جونگکوک به خاطر حساس بودن بدنش بعد از ارضا شدن با ناله بلندی گفت.اون میخواست کام تهیونگو داخلش حس کنه.دیک تهیونگ داخلش لرزید وناله ای توی گردنش کرد.

تهیونگ عمیق تر ضربه میزد چون احساس می‌کرد داره ارضا میشه و در اخر با ناله بلندی داخل جونگکوک خالی شد و تموم سوراخشو با کامش پر کرد.

جومگکوک از احساس گرمای درونش ناله ای کرد.

«اوه خیلی خوبه»

پسر کوچیکتر گفت و بازوهاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد.

تهیونگ بدون اینکه تکون بخوره گردنش رو بوسید و گفت:

_خیلی خوب بود.

و بهش نگاه کرد و لبخندی زد.

جونگکوک از نگاه خیره تهیونگ قرمز شده بود

«دوسش داشتم»

اون دوباره آروم تهیونگ رو بوسید در حالی که حس میکرد اروم اروم داره دیکشو ازش خارج می‌کنه.

بعد از اینکه خودشون رو تمیز کردن تهیونگ برگشت و دوباره جفتش دراز کشید.

دو پسر همدیگر رو بغل کردند و توی همین حین بوسه هایی رو بین هم ردو بدل میکردند.

_پس میخوای بعدا قرار ملاقات بذاریم؟

«آره،حتما ته»

______

اگر دوستش داشتید خوشحال میشم ستاره پایینو برام پر رنگ کنید:(❤️🫂

IM A BOTTOM||VKOOKWhere stories live. Discover now