PART|17

4.5K 631 23
                                    

جونگکوک نا امید شده بود، از زمانی که با پسر بزرگتر ملاقات کرده بود خیلی میگذشت و اونا تو این مدت فقط سه بار باهم سکس داشتن. دو روز پیش مرد ازش خواسته بود که دوست پسرش بشه ولی الان به نظر میومد که صمیمیت بینشون از بین رفته.

اولین سکسشون زیادی هات بود و مطمعنا هیچکدوم اون‌ها فراموشش نمیکردند ولی مشکل اصلی این بود که اونا تو دو سکس بعدیشون به شدت خجالتی شده بودن و شاید بخاطر این بود که حالا بهتر همدیگه رو میشناختند.

اما خب، پسر کوچیکتر هم نیازهایی داشت که قطعا اونا رو همراه با دوست پسرش برطرف میکرد.

ـــــــــــ

جونگکوک وقتی از خواب بیدار شد از اتاق تهیونگ بیرون اومد و به سمت دوست پسرش که در آشپزخونه مشغول درست کردن میان وعده بود رفت، از پشت دست‌هاش رو دورش حلقه کرد و با کیوت‌ترین حالت ممکن گونه نرمش رو به کمر مرد مالید.

تهیونگ با حرکت پسر لبخندی زد.

- همه چیز روبه راهه بیبی؟

مرد گفت و از بالای شونه به صورت زیبای پسر خیره شد. جونگکوک حلقه دست‌هاش رو دور پسر بزرگتر محکمتر کرد.

پسر فقط سری تکون داد و لبهاش رو آویزون کرد. مرد بعد از درست کردن ساندویچ‌های کوچیک به آرومی به طرف بانی کیوتش برگشت و با گذاشتن یکی از دست‌هاش پشت کمر پسر، اون و به خودش چسبوند.

تهیونگ لبهای سرخ و آلبالویی پسر رو محکم مکید و لبخند بزرگی تحویلش داد.

- بیبی، بیا یکم غذا بخوریم و بعد باهم فیلم ببینیم

تهیونگ گفت و بعد از گرفتن دست پسر، هردو به طرف اتاق نشیمن رفتند.

جونگکوک بی‌توجه به ضربان قلبش که هر لحظه شدیدتر میشد، لبخند مضطربی زد. پسر از اینکه درخواست مرد رو قبول کرده بود خوشحال بود و به خوش شانس بودن خودش افتخار میکرد.

بالاخره به کاناپه بزرگ وسط نشیمن رسیدن و بعد از پلی کردن فیلم، شروع به خوردن تنقلات کردند.

تقریبا دو چهارم فیلم گذشته و بشقاب خالی شده بود. پسر کوچیکتر که میخواست به مرد نشون بده واسه‌ی سکس آماده‌ست به طرفش برگشت و لبخند شهوت انگیزی زد.

تهیونگ بعد از حلقه کردن دستش دور شونه پسر، اون رو به سینه خودش تکیه داد.

جونگکوک به آرومی لمس دست‌هاش رو از رون مرد به طرف دیکش هدایت کرد.

- بیب؟ داری چیکار میکنی؟

تهیونگ با گیجی زمزمه کرد و خمار به پسر زل زد.

«من فقط دلم یکم خوش گذرونی میخواد ددی»

پسر با لبای آویزون شده گفت و شروع به بوسیدن گردن برنزه تهیونگ کرد. سرعت دستش روی دیک مرد رو بالاتر برد و به وضوح تحریک شدن دیک پسر بزرگتر رو زیر دست‌هاش حس کرد.

پسر نیشخندی زد و با گاز گرفتن پوست گردن مرد، هیکی بزرگی اونجا کاشت. تهیونگ ناله بلندی کرد و بی‌حرف به پسر خیره شد.

پسر کوچیکتر بالاخره متوقف شد و روی پاهای مرد نشست، قوسی به کمرش داد و شروع به مالیدن باسنش به دیک مرد کرد.

بعد از اینکه بوسه‌ای محکم روی لبهای تهیونگ زد دستش رو دور گردنش حلقه کرد و با باسنش فشاری به دیک مرد وارد کرد.

تهیونگ با از دست دادن تحملش، شروع کرد به وحشیانه میک زدن لبهای پسر و چنگی به باسنش زد.

پسر کوچیکتر متقابلا ناله‌ای کرد و با بیشتر قوس دادن به کمرش باعث شد دیک‌هاشون بهم برخورد کنه.

ناله‌های هردو پسر تو دهن هم دیگه خفه میشد. جونگکوک با بردن دستش داخل موهای مرد، چنگی بهش زد و حرکت باسنش رو سریعتر کرد.

- فاک

تهیونگ به سختی زمزمه کرد و باسن نرم و گرد پسر رو تو مشتش چلوند. ناله‌های بلند جونگکوک باعث میشد دیک مرد سفت‌تر از قبل بشه.

بعد از مدتی جونگگوک بدون هیچ حرفی کنار کشید و جلوی پسر بزرگتر روی زانوهاش ایستاد.

- چیشده بیبی؟

پسر بدون حرف مرد رو به عقب هل داد و باکسرشو پایین کشید، با دیدن دیک خوش سایز و بزرگ مرد لیسی به لبش زد.

پسر دستشو دور دیک تهیونگ حلقه کرد و مثل آبنبات به سرش مک زد. مرد ناله بلندی کرد و با چنگ زدن به موهای جونگکوک، حجم بیشتری از دیکش رو تو دهانش فرو برد.

پسر کوچیکتر، بخاطر کشیده شدن محکم موهاش با درد ناله کرد و دهنش رو بیشتر برای مرد باز کرد. میک محکمی به سر دیکش زد، میتونست نزدیک بودن مرد رو حس کنه.

تهیونگ که بخاطر داغی اطراف دیکش نهایت لذت رو میبرد بی‌توجه به جونگکوکی که سعی میکرد عوق نزنه، کمرش رو بالا گرفت و شروع به تلمبه زدن‌های محکم توی دهن گرم پسر کرد. اشک چشم‌های پسر رو پر کرده بود، چنگی به رون مرد زد تا شاید آروم‌تر حرکت کنه.

پسر کوچیکتر با شدت بیشتری شروع به مک زدن کرد و با یکی از دست‌هاش شروع به مالیدن بیضه‌های مرد کرد.

مرد دیگه کنترلی روی ناله‌هاش نداشت و هیچ رحمی به دهن گرم و به فاک رفته پسر نمیکرد.

جونگکوک در حالی که سعی داشت تو ساک زدن با مرد همکاری کنه، با چشم‌های درشت و از اشک پر شدش به مرد زل زد.

- فاک کوک، م-من دارم میام

پسر بزرگتر فشار بیشتری به سر پسر وارد کرد ولی جونگکوک با شنیدن حرف مرد به سختی عقب کشید.

«قبل از این؟»

جونگکوک گفت و اشاره‌ای به باسنش کرد، پسر لیسی به پریکام گوشه لبش زد و با پوزخند به مرد خیره شد.

_________

اگر دوستش داشتید خوشحال میشم ستاره پایینو برام پر رنگ کنید:(❤️🫂

IM A BOTTOM||VKOOKWhere stories live. Discover now