PART|13

5.6K 767 32
                                    

هر دو مدتی داخل تخت بودند تا اینکه تصمیم گرفتند تکونی به خودشون بدن و باهم دوش بگیرن که البته بیشتر از چیزی که فکر می‌کردند طول کشید چون این کاملا واضح بود که اونا نمیتونستند از هم دست بکشند و هیچ کدومشون از شرایط پیش اومده ناراضی نبود.

اونا تصمیم گرفتند به کافه نزدیک خونه جونگکوک برن و چیزی بخورن.

بعد از قدم زدن و رسیدن به کافه روی نیمکتی که اونجا بود نشستند. وقتی تهیونگ دست جونگکوک رو توی دستش گرفت و با انگشتش پشت دستش رو نوازش کرد لبخند خجالت زده‌ای روی لبهای پسر نشست.

- تو خیلی کیوتی، باید اعتراف کنم اولین نفری هستی که از طریق این برنامه باهاش ملاقات میکنم

«اوه واقعا؟ من فکر کردم قبلا با پسرای زیادی بودی، چون اونجا باتمای زیادی هست»

پسر با گیجی در حالیکه لبخند میزد گفت.

پسر بزرگتر از این حرفش خندید و بوسه نرمی روی پوست لطیف دستش کاشت.

- اره، اما اونا خیلی ناامید کننده به نظر میومدند و اصلا حسی بهشون نداشتم

تهیونگ نگاهی به چشم‌های درشت و تیره پسر انداخت و ادامه داد:

- علاوه بر این، هیچکس به اندازه تو تا این حد زیبا و سکسی به نظر نمیرسه

پسر دهن باز کرد تا جواب اونو بده ولی پیشخدمت به میز اون‌ها رسید و ازشون سفارش گرفت. تهیونگ یک کیک توت فرنگی ساده با چای و جونگکوک کیک ماتچا با شکلات داغ سفارش داد.

پیشخدمت بعد از نوشتن سفارش‌ها لبخندی زد و میز اون‌ها رو ترک کرد.

جونگکوک به دست‌هاشون نگاه کرد و لبخند زیبایی زد. پسر بزرگتر به موقع نگاه پسر و شکار کرد و فشار کمی به دستش وارد کرد.

- تاحالا با تاپ‌های زیادی ملاقات کردی؟

پسر سرش رو کج کرد و به تهیونگ نگاه کرد.

«نه واقعا، اما فکر کنم چندتا دوست پیدا کردم»

جونگکوک لبخند بزرگی زد که باعث شد دندون‌های خرگوشیش معلوم بشند. پسر بزرگتر با دیدن این صحنه ناله آرومی کرد.

- تو واقعا خوشگلی

تهیونگ آروم گفت و با لبخند کج، سرخ شدن گونه‌های پسر کوچیکتر و تماشا کرد.

«ممنونم، تو انقدر جذاب و خوبی که نمیتونم باور کنم تو اول به من پیام دادی، در حقیقت من میخواستم اکانتمو پاک کنم»

جونگکوک دستی به موهاش کشید و گاز ریزی از لب پایینیش گرفت. تهیونگ با تعجب بهش نگاه کرد.

- شت، خب من واقعا خوشحالم که بهت پیام دادم البته با تردید چون اون موقع خیلی استرس داشتم. عکس پروفایلت خیلی سکسی بود و شک داشتم که تو تاپی یا باتم

جونگکوک ریز خندید و در همون لحظه پیشخدمت با سینی کیک و نوشیدنی هاشون برگشت. هر دو تشکری کردند و بدون ول کردن دستای هم دیگه، شروع به خوردن کردند.

«همونطور که میبینی من یک باتمم، حتی اگه عضله و سیکس پک داشته باشم من کسیم که دوست داره به فاک بره»

قسمت آخر حرفشو آروم گفت و لبخند شیطنت آمیزی زد. تهیونگ بعد از تموم کردن کیکش شروع به خندیدن کرد.

- آره، قطعا اینو دوست داری

تهیونگ پوزخندی زد و قسمت آخر حرفشو زمزمه کرد و به جونگکوک سرخ شده مقابلش نگاه کرد.

جونگکوک تیکه بزرگی از کیکش رو خورد که باعث شد گونه‌های نرمش برجسته‌تر و کیوت‌تر از همیشه بنظر بیان.

تهیونگ دهنشو به گوش پسر چسبوند و آروم زمزمه کرد:

- شرط میبندم فیست موقع ساک زدن دیکم همین شکلی باشه

و بعد از اون بوسه‌ سبکی روی لاله‌ی گوش پسر کاشت.

جونگکوک تیکه کیکی که توی دهنش بود رو به زور قورت داد و برعکس چند دقیقه پیش بدون خجالت با پوزخند به چشم‌های کشیده و خمار پسر بزرگتر خیره شد.

«میخوای منو تو اون موقعیت ببینی؟»

پسر همونطور که جرعه‌ای از شکلات داغشو مزه میکرد گفت و نگاهش رو به اون داد.

تهیونگ با احساس دست جونگکوک روی رون پاش، جایی نزدیک به دیکش ابرویی بالا انداخت.

- دلت بدجور دیکمو میخواد نه؟

تهیونگ گفت و با گرفتن دست پسر اونو به دیکش نزدیکتر کرد.

- میخوای جوری با دیکم دهنتو به فاک بدم که التماس کنی بس کنم؟ حسش خیلی خوبه نه؟

تهیونگ پوزخندی زد و پسر سری تکون داد.

«اگر مال تو باشه، چرا که نه.»

جونگکوک آروم گفت و از روی شلوار چنگی به دیک تهیونگ زد.

- اوه بیبی، دیک من همیشه تورو میخواد.

_____

اگر دوستش داشتید خوشحال میشم ستاره پایینو برام پر رنگ کنید:(❤️🫂

IM A BOTTOM||VKOOKWhere stories live. Discover now