LAST PART

4.9K 581 83
                                    

Jeongguk
to:jiminie،youngjae

«سلام بچه ها:)
خواستم بدونم این یکشنبه بیکارید؟»

from:jiminie

_آره فک کنم چرا؟
from:youngjae

_حتما،برنامت چیه؟

to:jiminie،youngjae

«من قراره ازدواج کنم»

from:jiminie
_چی؟؟؟بعد الان داری به من میگی؟؟؟

from:youngjae
و چهار روز دیگه؟؟؟تو دیوونه ای؟؟

to:jiminie،youngjae

«اون یکشنبه ازم پرسید و ما واقعا نمیتونستیم صبر کنیم پس برنامه چیدیم برا همین یکشنبه»

from:jiminie
_من خیلی برات خوشحالم

from:youngjae

تو بالاخره عشق واقعی رو پیدا کردی بیبی
خیلی برات خوشحالم
to:jiminie،youngjae
خیلی ممنون بچه ها
من خیلی خوشحالم دارم باهاش ازدواج میکنم ،خیلی دوسش دارم

لطفادوست پسراتونو بیارید و ساعت دو بعد از ظهر تو کلیسا باشید میخوام شما دوتا ساقدوش هام باشید

from:youngjae

حتما بیبی
من خیلی مفتخرم

from:jiminie
آره به توان ¹⁰⁰⁰
حتما

to:jiminie،youngjae

خیلی دوستون دارم

from:jiminie
ما هم دوست داریم
from:youngjae
آره

__
_آیا شما جئون جونگکوک،  کیم تهیونگ را، بعنوان همسر خود، دوست ابدی، همراه وفادار و بعنوان معشوق از امروز تا آخر. در حضور خدا، فامیل و دوستان ، سوگند رسمی خود را به او پیشکش می کنی تا در بیماری و سلامتی، خوشی ها و ناخوشی ها، شادی ها و غم ها، بدون قید وشرط عاشق  او باشی،و در هر چالشی که در زندگی ممکن است با آون مواجه شود تا زمانی که هر دوی شما زنده هستید کنار او باشید؟

جونگکوک با لبخند بزرگی گفت:

«بله قبول میکنم.»

و با چشمای اشکی به عشق زندگیش خیره شد.

_آیا شما کیم تهیونگ،  جئون جونگکوک را، بعنوان همسر خود، دوست ابدی، همراه وفادار و بعنوان معشوق از امروز تا آخر. در حضور خدا، فامیل و دوستان ، سوگند رسمی خود را به او پیشکش می کنی تا در بیماری و سلامتی، خوشی ها و ناخوشی ها، شادی ها و غم ها، بدون قید وشرط عاشق  او باشی،و در هر چالشی که در زندگی ممکن است با آن مواجه شود تا زمانی که هر دوی شما زنده هستید کنار او باشید؟

_بله قبول میکنم

تهیونگ لبخند مستطیلیش رو نشون همه داد اما چشمای اون فقط جونگکوک رو میدیدند.بیبیش در حال اشک ریختن بود و اون  خیلی خوشحال بود که از این به بعد تا همیشه باهم هستند.

_و اکنون من با توجه به قدرتی که در دست دارم شما رو همسر هم اعلام میکنم.میتونید همدیگر رو ببوسید.

و هیچکس نمیتونست در برابر اون بوسه  زیبا و پر عشق،اشتیاق و پر از اعتماد اون دوتا حرفی بزنه.

اونا بالاخره باهم ازدواج کرده بودند و هیچوقت فکر نمی‌کردن که نیمه گمشدشون رو از یه برنامه دوست یابی پیدا کنن اما سرنوشت اونارو سر راه هم قرار داده بود.

و فقط به این دلیل که جونگکوک میخواست به فاک بره؛)

_____

حیلی خب این آیو هم تموم شد.

تنها دلیلی که تصمیم گرفتم این آیو رو ترجمه کنم این بود که نشون میداد تاپ یا باتم بودن هیچ ربطی به اندازه،قد،هیکل و مشخصات ظاهری و ... نداره.

و امیدوارم یک روزی همه مردم دنیا متوجه این موضوع بشن.❤️

منم که قوربون ریخت تک تکتون میرم که تا اخر این آیو با من بودید:)❤️❤️❤️

مشخص نیست کی برگردم.احتمالا طول بکشه.ولی دفعه بعدی  حتما با فیکشن خودم میام.پس قربون کلتون بشم اگه دوست داشتید موقعی که فیکشنمو اپ میکنم خبر دار بشید اکانتمو فالو کنید.❤️🫂

دوستون دارم آفتابگردونای نعنایی من⁦(◍•ᴗ•◍)❤⁩


IM A BOTTOM||VKOOKWhere stories live. Discover now