بعد از اینکه جونگگوک پول نوشیدنی و کیکها رو حساب کرد با پوزخند از کافه بیرون اومد. اون تموم مدت در حال اذیت کردن پسر بزرگتر بود، رونهای خودشو لمس میکرد و مدام لبهای سرخ و ورم کردشو گاز میگرفت و وقتی مچ پسر بزرگتر و موقع دید زدن خودش میگرفت بعد از خوردن هر تیکه از کیکش ناله میکرد.
باهم به طرف ماشین رفتند ولی درست قبل از اینکه بهش برسند تهیونگ پسر و از پشت بغل کرد و بوسهای روی گونهش زد.
اونها بعد از سوار شدن به طرف آپارتمان تهیونگ راه افتادن تا اون لباسهاشو عوض کنه و جونگکوک بتونه کمی بیشتر با سبک زندگی پسر بزرگتر آشنا بشه.
تهیونگ کنار پسر احساس راحتی زیادی میکرد و میتونست تندتر شدن ضربان قلبشو احساس کنه.
مو مشکی قطعا علاقه زیادی بهش داشت و دوست داشت ببینه اگه عاشق هم بشن تا کجا پیش میرن.
ـــــــــــ
وقتی از این مطمئن شد که پسر بزرگتر به حمام رفته، با کنجکاوی شروع به دید زدن واحدش کرد. وارد اتاقی که حدس میزد متعلق به پسر بزرگتر باشه شد، دیزاین اتاق تشکیل شده از یه تلویزیون نصب شده روی دیوار و یک کاناپه قهوهای رنگ در سمت چپ اتاق جایی نزدیک به پنجره قدی به اضافه تختی بزرگ بود، و همین سادهگی باعث راحتی جونگکوک توی خونه پسر بزرگتر میشد.
تهیونگ داخل حموم مشغول شستن بدنش با ژل شستشوی مورد علاقش بود و درحالی که خودش رو میشست به یاد آورد که بیبیش اون بیرون منتظره، تهیونگ با یادآوری اینکه چطور اون لعنتی سکسی رو به فاک داده لبش رو گاز گرفت و وقتی به خودش اومد که دیکش سفت شده و به شکمش چسبیده بود.
تهیونگ به آرومی دستش و پایین آورد و انگشتهاشو دور دیک شق شدش حلقه کرد، با نالهای آروم شروع به پایین بالا کردن دستش کرد.
تهیونگ لب پایینش رو بین دندونهاش حبس کرد تا صدای نالههاشو کنترل کنه چون این یکم زیادی شرم آور بود اگه پسر کوچیکتر صدای نالههاشو اونم موقع جق زدن میشنید.
چیزی که تهیونگ نمیدونست این بود که همین الانش هم اون پسر در حال گوش دادن به نالههاش بود. جونگکوک با شنیدن صدای ناله بلند مرد قرمز شد و لب پایینیش رو گاز گرفت. باید میرفت داخل؟ میتونست براش ساک بزنه؟
جونگکوک زبونشو روی لبهاش کشید، با تردید دستش رو به دستگیره در حمام رسوند و در و باز کرد. تهیونگ با شنیدن صدای باز شدن در سریع برگشت تا پسر اون رو نبینه.
جونگکوک در حالی که بهش نزدیک میشد گفت:
«قایمش نکن، بزار بهت کمک کنم»
مرد سرشو به طرفش چرخوند و از بالای شونش نگاه خمارش رو روانهش کرد.
- صدامو شنیدی؟
جونگکوک جوابی نداد و بدون حرف مشغول در آوردن لباسهاش شد. تهیونگ برگشت و با بهت به چهره مصمم پسر کوچیکتر که حالا فقط یک باکسر به تن داشت زل زد.
عضلههای شکم پسر هوس انگیز به نظر میرسیدند. اون باعث شده بود دیک تهیونگ سفتتر بشه و صدای نالههای آرومش بلندتر.
و سر انجام بعد از کندن آخرین تیکه لباسش به دوش نزدیک شد. پسر بزرگتر با گرفتن کمر باریکش اون رو به خودش چسبوند و شروع به بوسیدن و گذاشتن کیس مارک روی خط فک تا پایین گردنش کرد.
«اومم..چی باعث شده انقدر سفت بشی؟»
درست بعد از گفتن اون جمله تهیونگ نقطه حساس گردنش رو مکید و باعث شد ناله بیصدایی از بین لبهاش خارج بشه. پسر بزرگتر سرش رو جایی بین شونه و گردن جونگکوک گذاشت و آروم زمزمه کرد:
- تو
پسر لبخند زیبایی زد، سر مرد رو بالا آورد و لبهای نرمش رو روی لبهای اون کوبید. پسر کوچیکتر نمیتونست احساساتی که داشت رو توصیف کنه. اون مطمئن بود که هیچوقت به مرد دیگهای همچین احساسی نداشت.
جونگکوک لبخند دیگهای میون بوسه زد، اون اسم این احساساتش رو عشق به مردی گذاشت که در آپ 𝖿𝗂𝗇𝖽 𝗅𝗈𝗏𝖾 ملاقات کرده بود.
_____
اگر دوستش داشتید خوشحال میشم ستاره پایینو برام پر رنگ کنید:(❤️🫂
YOU ARE READING
IM A BOTTOM||VKOOK
Fanfiction«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «همه فکر میکردند جونگکوک به دلیل داشتن سیکس پک و دیک بزرگ یک تاپه» و در آخر مشخص شد اون کسیه که به فاک میره ؛) VKOOK AU کاپل:ویکوک ژانر:تکست چت،اسمات،روزمره،هپی اند. 𝗧𝗢𝗣=𝗧𝗔𝗘𝗛𝗬𝗨𝗡𝗚 𝗕𝗢𝗧𝗧𝗢𝗠=𝗝𝗨𝗡𝗚𝗞𝗢𝗢𝗞