⊱ 𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 25 ⊰

46 14 3
                                    


مستی

هنگام فرود آمدن روی زمین، آستین‌های سفیدش مانند بال‌های یک پرنده به اهتزاز در آمدند اما چهره‌اش را به‌خاطر روبانی که چشمانش را پوشانده بود، نمی‌شد دید. هویی‌آن دستان خود را روی کمرش گذاشت و او را سرزنش کرد. ‌«‌اون حتی فرارم نکرده و بازم تو زود می‌خوای باهاش دعوا راه بندازی. بذار قبل از اینکه کاری کنی ازش سوال بپرسم و همه چیزو روشن کنم.‌‌»
«‌سوال پرسیدن کار مزخرفیه!‌‌» زویی شان سنگ پایش را روی زمین کوبید. ‌«‌شیاطین حیله‌گرن، خیرخواهی تو رو مسخره می‌کنن. فقط کافیه بندازیش تو زندان ژویی هون. اونجا دیگه نمی‌تونه نقشه‌هاشو از کسی پنهان کنه!‌‌»

«‌زندانی کردن بی‌رویه دیگران بدون تمایز قائل شدن بین درست و غلط.‌‌» سانگ جی گفت: ‌«‌حتما تو زندان ژویی هون کلی افراد ظلم‌دیده هست.‌‌»

‌«‌زندان ژویی هون از زمان استقلالش تا الان، روی تحقیقاتش جدیت بیشتری به خرج میده. اونجا هیچ وقت بی‌عدالتی‌ای رخ نداده!‌‌» زویی شان سنگ درحالی‌که عصای بلندش را تکان می‌داد صاف و استوار ایستاد. ‌«‌شکل اولیه تو یه ماهی بود، اما حرص و طمع سیری ناپذیری برای روح انسان‌ها داری. دستگیری تو بی‌عدالتی نیست! میدونی از وقتی که ارشد عالی رتبه، قلمرو آسمان نهم رو به عنوان یک قلمرو مجزا تقسیم‌بندی کرده، هیچ اژدها و ققنوسی در بهشت یا زمین وجود نداره؟ موجوداتی که از ارواح تغذیه می‌کنن، ارواح شیطانی رو به‌وجود میارن. تو نه تنها از ارواح استفاده می‌کنی، بلکه خلق و خوی سرکش و شیطانی داری. چجوری می‌تونیم مراقبت نباشیم؟‌‌»

‌«‌خب تواناییم همینه دیگه.‌‌» سانگ جی به آرامی عقب کشید. ‌«‌تو به من حسودی می‌کنی؟‌‌»

‌«‌متاسفانه نه.‌‌» هویی‌آن هنگام در آوردن روبانش با سانگ جی چشم در چشم شد. نگاهش نافذ و زیرکانه بود. انگار می‌توانست درون سانگ جی را هم ببیند. او گفت: ‌«‌من متوجه شدم گستره‌ی معنوی‌ت تازه شکل گرفته. حدس من اینه که مدت زیادی از تکاملت نگذشته. همونطور که اونا گفتن، نمی‌تونی بخاطر ندونستنت مقصر دونسته بشی. اسم این مرد زویی شان سِنگه‌. با اینکه خیلی تندخو و خشن به نظر می‌رسه، اما یه شخص مهم و پر نفوذ و باشهرت خوب تو قلمروی آسمون نهمه. زمان اون برای به انجام رسوندن آزمون سخت و صعودش به قلمروی نهم حتی از لرد لین‌سونگ هم کوتاه‌تر بوده. از نظر استعداد و توانایی، احتمالا هیچ کدوم از خدایان باهاش هم‌رده نیستن. واقعا حیفه که اون الان پیر و بدقیافه شده و تمام فکر و ذکرش گرفتن شیاطینه. دوستِ کوچولو، دیگه وقتتو با ما تلف نکن و باهاش برو. اگر باهات بدرفتاری کنه، ما تو رو آزاد می‌کنیم.‌‌»

‌«‌منم می‌خوام برم. اما متاسفانه یکی موافق نیست. جینگ...‌‌» سانگ جی با شیطنت حرفش را عوض کرد. ‌«‌جینگ گه‌گه، یکی می‌خواد منو بدزده.‌‌»

Nan Chan / Persian TranslationWhere stories live. Discover now