اولین باری که دیدمش توی موزهی ون گوگ بود. آمستردام ، هلند.
رو به تابلوی شب پرستاره ایستاده بود و آقای ویسر که از کره ای تبار بودن هردوی ما شگفت زده بود تصمیم گرفت به گوشهای بکشونتمون.
-Jammer dat hij zijn hele leven zijn schilderijen niet heeft kunnen verkopen¹.
در جملات هلندیش اثری از لهجهی کره ای نبود.
روبهروش ایستادم و قسمت کوتاهی از زندگینامهی ونسان رو از زبون خودش بازگو کردم:
-"زیبایی از درد زاده میشه." ²
چشم های درخشنانش رو به سمت من سوق داد و لبخندی زد.
-و شما خیلی خوب حرفام رو متوجه شدید.
-به یادگیری زبان ها علاقهمندم.
-خوبه که از زندگی نهایت استفاده رو میبرید.
-نه چندان ، به هرحال "زندگی چیز رقتآوریه. من تصمیم گرفتهم همهی عمرم رو صرف تفکر دربارهش کنم."
-و خیلی هم کتاب میخونید! شاید از اروین دیوید یالوم. اگر اشتباه نکنم این جمله ازکتاب درمان شوپنهاور بود.
-این روزها کمتر کسی متوجه میشه.
-خوشبختم من بکهیونم و متوجه شدم.
.
¹باعث تاسفه که نتونسته تمام عمرش تابلوهاشو بفروشه. -هلندی-
²بخشی از کتاب شور زندگی.
.
VOCÊ ESTÁ LENDO
❬ Belaya Roza⚖️𓄹 ࣪
Romanceوکیل پارک عجیبوغریبه! به رسم انگلیسیها کرم کتاب و به رسم فرانسویها جوهرخوار بهترین صفت برای این شخصه. ییشینگ همیشه میگفت: «اگه مفهوم زندهای برای سحروجادو وجود داشته باشه چه مثالی بهتر از عموزادهی عزیزم که گرفتار شیطانی مثل بکهیون شد؟» -روایت...