واکیزاشی

186 79 9
                                    

نگاهش کردم‌. عین ماه می‌درخشید.

-خوشحالم می‌بینمت بکهیون.

-این‌طور به نظر می‌رسه کالیبان¹.

-قشنگ نبود.

-چرا؟ تو می‌تونی جمله های کتاب‌هارو به زبون بیاری و من نمی‌تونم کالیبان صدات کنم؟

-"نام چه اهمیتی دارد؟ آنچه ما گل رز می‌نامیم با هر نام دیگری نیز خوش بوست."

خندید و حس کردم ستاره هایی در دلم می‌رقصن.

-رمئو و ژولیت؟ از کِی شروع کردی به خوندن نمایشنامه‌های شکسپیر؟

-بعد از رفتنت تقریبا همه کاری کردم.

-حتی هاراگیری²؟

-شاید زندگی‌ِ گذشته.

-مرد شریفی بودی. مطمئنا از اون عصا قورت داده‌های از خودمتشکر.

-و شاید تو ، همونی که جنازه‌ی حقیر بنده رو در کالبد انسان شرافتمندی با خنجر فرو شده در شکم پیدا کردی؟

-مطمئن نیستم. خیال‌بافی درباره زندگی قبل تو آسون‌تر به نظر می‌رسه.

-و من درباره تو می‌گم. پسر بادبادک به دستی که وقتی توی خیابون‌های خیس از بارون لندن سر خورد و به زمین افتاد با لبخند بلند شد. گرچه می‌دونست زمین خیسه و خطرناک ، اما باز با لجبازی شروع به دویدن کرد. انگار با تمام جهان سر به‌ مخالفت برداشته بود.

-بعدش چی‌شد؟

-وقتی پای راستش کنار پله‌های کلیسا لغزید و سرش به نرده‌ها برخورد کرد جوهر لجبازیش هم‌زمان با ناقوس کلیسا روی زمین ریخت و مرکب زندگی خشک شد.

-و حالا همین پسر روبه‌روی سامورایی واکیزاشی³ به دست ایستاده و ابراز پشیمونی می‌کنه.

.

¹اشاره به توفان شکسپیر ، کالیبان موجودی‌ست نیم هیولا و نیم انسان. فرزند سیکوراکس ساحره.
²سامورایی واقعی همیشه دو قطعه شمشیر به همراه خود دارد: یکی بلند برای جنگیدن و کشتن، و دیگری کوتاه (خنجر) برای خودکشی به هنگام شکست و ننگ. خودکشی مردانه به هنگام شکست و ذلت اصطلاحاً هاراگیری نامیده می‌شود. در هاراگیری شخص آداب نیایش به جا آورده و به حالت تمرکز نشسته و با خونسردی شکم خود را با خنجراز چپ به راست می‌درد.
³خنجر سامورایی ها.
.

❬ Belaya Roza⚖️𓄹 ࣪Kde žijí příběhy. Začni objevovat