قرار نبود اینطور شه اما از زمانی که چانیول وارد دنیای اطرافم شد همه چیز بههم ریخت.
ماگ های کوچیک و بزرگم با قهوه های تازه دم پر میشد و حین کار میتونستم بوسه های پیدرپی عزیزم رو روی گردنم حس کنم.
وقتی که موهام رو کنار میزد و شروع به بوسیدن پیشونیم میکرد و اجازه نمیداد رزهای سفیدی که به خونه اورده رو به تصویر بکشم گاهی واقعا عصبی میشدم.
رز های سفید... تا اونروز نمیدونستم چه مفهومی داشتن و هرگز غرورمو برای پرسیدنش نشکستم.
خونهم رنگ زندگی گرفته بود. چیزی که نمیخواستمش. هر روز صبح با طلوع خورشید پرده ها کنار میرفت و با غروب بسته میشد.
نظمی که ازش بیزار بودم.واقعیت اینه من آدمی نیستم که عمرم رو با برنامه جلو ببرم و چانیول... شاید دیدش به هر چیز بیش از حد شاعرانه باشه!
-چانیول وقتشه دست از بوسیدنم برداری.
-چرا؟
-نمیتونم تمرکز کنم جناب وکیل.
-شاید این یه نشونهست که دست از کشیدن اون دایرهها برداری. اگه نمیتونی بکشیش فقط بیخیالش شو "من هیچ وقت توی زندگیم آدمی نبودم که قطعات شکستهی ظرفی رو با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبونم." شاید بهتره تو هم به همین قانع باشی.
-برباد رفته...
-پس هنوزم میدونی از کدوم مرجعی حرف میزنم اینطور نیست؟ به قاب بالای سرمون نگاه کن بکهیونم. هنوزم وقتی که روبروی برج پیزا نشسته بودی و با وسواس میکشیدیش رو به خاطر دارم.
-این دایرهها فقط دایره نیستن دارم سعی میکنم آرامش بخش باشن.
-همین که آبی هستن کافی نیست؟
بهش نگاه کردم. به چشم های درشتش و بافت قرمز توی تنش و بعد پرسیدم:
-میخوای بگی محکمی؟
با تعجب نگاهم کرد ، انگار چیزی از سوالم متوجه نشده بود.
-میتونم استوار باشم؟
درست حدس زده بودم. پس توضیح دادم:
-تو مربعی چانیول. واسه همین قرمزی. واسه همین قدرتمندی. واسه همین قرمز پوشیدی اینطور فکر نمیکنی؟
خندید و جای چال هاش سوراخ شد.
-پس مربع قرمزه و دایره آبی! ببینم اگه من مربع باشم توهم مثلثی.
-چی میدونی از مثلث؟
-فکر کنم قبلا گفته بودی زرده.
-دیگه چی؟
-چیز دیگه ای نمیدونم به خاطر رنگ لباست گفتم.
-پس بذار بهت بگم.
توی چشم هاش خیره شدم ، دستامو دور گردنش حلقه کردم و ادامه دادم:
-من سه گوشهی تیز دارم. مثل تابلوی ریزش کوه ، خطر رو به دوش میکشم و فکر میکنی چی از این بدتره؟
-چی از این بدتره؟
وقتی پهلوهامو گرفت آروم پرسید.
-من انسانم چانیول اما اگه قلبم مثلث باشه چی؟
-قلب میتونه خطرناک باشه. صدای قلب کوچیکت هم همینطوره دقیقتر بخوام بگم "این صدای دقیق ، بلند و منظم نوید مرگ و زندگی رو میده. ¹" میفهمی چی میگم؟ این شکلی قلبت برای خودت خطرناکه و البته که من مشکلی ندارم حتی اگه یکی از این گوشههای مثلث زرد رنگت توی مربع قرمز من فرو بره.
-Может тебе стоит перестать читать русские произведения².
-Никогда , Моя белая роза. ³
.
¹بخشی از کتاب یادداشت های شیطان.
²شاید باید از خوندن کتاب های روسی دست برداری. -روسی-
³هرگز ، رز سفیدم. -روسی-
.
VOCÊ ESTÁ LENDO
❬ Belaya Roza⚖️𓄹 ࣪
Romanceوکیل پارک عجیبوغریبه! به رسم انگلیسیها کرم کتاب و به رسم فرانسویها جوهرخوار بهترین صفت برای این شخصه. ییشینگ همیشه میگفت: «اگه مفهوم زندهای برای سحروجادو وجود داشته باشه چه مثالی بهتر از عموزادهی عزیزم که گرفتار شیطانی مثل بکهیون شد؟» -روایت...