خوک کثیف

143 75 12
                                    

می‌نویسم برای کودکی تباه شده‌ام و بعد برای وداع با چانیول...

-چی‌کار می‌کنی؟

کاغذ مچاله شده توی سطل افتاد و نقاش جوون خفه صدا کرد:

-ناامید کننده‌ست.

وکیل سرشناس کنارش جا گرفت.

-مثلث‌ها؟ مربع‌ها؟ رنگ‌ها؟ برای چی این‌طور وسواس به خرج می‌دادی؟

سوال کرد و دستش به سمت سطل رفت.

-نام دو. نتونستم جمجمه‌ش رو بزرگ‌تر از جثه‌ی نجسش شکل بدم.

طبق انتظار ، دروغ راه‌حل بود. دست از حرکت ایستاد. سمت موهای بکهیون رفت و به نوازش اون ابریشم‌‌های آلبالویی تن داد.

-بارها گفته بودم خودت رو دخالت ندی رز سفیدم.

-این‌بار چه گندی بالا اورده بود؟

-متاسفم که باعث یادآوری شدم.

-تجاوز.

خودش جواب سوالش رو با لحن ناجوری داد و زیرخنده زد.

-دلم می‌خواست توی زندان بپوسه ، چانیول.

-"هرچی بیشتر ثروت و قدرت داشته باشی، اون‌ها هم بیشتر تو رو دارن.¹" برای نام‌دو هم همین‌شکل بود.

-نمی‌تونی تصور کنی وقتی شکستن گردنش رو زیر پاهام حس کردم چقدر لذت بخش بود. همه‌ی تقلاهاش با صدای تقی که شنیدم از بین رفت و بعد... راستش فقط مثل خوک بی‌دست‌وپا بود. اما یه‌جایی از ته وجودم ، دوست داشتم زجر بکشه. دوست داشتم وقتی رو ببینم که جای چشم‌های بی‌ریختش دوتا کرم یک متری توی کاسه‌ی چشم‌هاش نشستن و بعد بتونم با چاقو ، روی شکم چاق‌ و گنده‌ش گل‌های رز سفید رو به نشونه‌ی عشقمون تتو کنم. چانیول... اگه این‌کار رو می‌کردم معلوم می‌شد رز‌هایی که کشیدم سفیدن؟ سرخی خون مزاحم بود؟ شاید مجبور می‌شدم با اون رنگ قرمز بی‌خاصیت رزهای سفید باغچه‌ رو سیرآب کنم و اون‌موقعی که جز پوست و اسکلت چیزی نمونده بود به قدری پوستش رو خراش بدم که سفیدی اون استخون‌های بدقواره‌ش خودنمایی کنن! راستی به نظرت اگه به رزهامون خون بدیم قرمز می شن؟

شنیدن این حرف‌ها علاوه بر دردناک بودن برای پارک تا حد زیادی نگران‌کننده بود چون بکهیون بعد از تمام این جملات با آرامش کاذبی سرجاش نشسته بود و چهره‌ی نام دو رو از حفظ می‌کشید.

شاید دیدن اون لبخند نحس نقاشی باعث شد رز سفیدش رو به آغوش بکشه و بهش اطمینان بده:

-دادگاه فردا همه چیز رو آشکار می‌کنه. فقط باهام هم‌قدم شو.

-من به گناه آلوده‌م.

-خواهش می‌کنم مثل پدرهای کلیسا حرف نزن.

-اون هفت سال به من تجاوز کرد و بعد من فقط کشتمش چانیول. هردوی ما به نحوی آلوده‌‌ایم. کاش می‌تونستم مثل تو زندگی کنم. تو درحالی که خودت مجرمی برای عدالت می‌جنگی و من بعد از کشتن اون سنگ‌دل حتی نمی‌تونم نفس بکشم.

-"قدرت مرد بی‌گناه از همان بی‌گناهی اوست.²" و اگه از یه چیز توی زندگیم مطمئن باشم بی‌قید و شک درون پاکِ تو و معصومیتته. ازت دفاع می‌کنم رز سفیدم ، اجازه نمی‌دم فردا اون اتفاقی که توی سرته رخ بده.

پسرک مورد خطاب ، به طرز جنون‌واری صداهایی شبیه به خنده یا حتی گریه بروز داد و بعد با یأس زمزمه کرد:

-اگه اسم خودت رو وکیل گذاشتی و ادعا داری از عدالت دفاع می‌کنی نباید تا این‌حد گستاخ باشی که من رو مستثنا از جهان ببینی. نام دو گناهکار بود و به جزا رسید. من گناهکارم و فردا تاوان خطام رو می‌پردازم. تو هم سعی کن مراقب خودت باشی و به جهان دل نبازی. دنیا همیشه بی‌رحم بوده چانیول. سعی کن برای جبران روح انسان‌هایی که به‌خاطر اون عدالت مضحک فدا کردی به خیریه و آدم‌هایی مثل خودِ گذشته‌ت کمک کنی. برای بخشش نمی‌گم. برای این می‌گم که شب‌ها راحت بخوابی. هنوز بعد از این پنج‌سال شب‌ها کابوس می‌بینی و توی خواب گریه می‌کنی. در‌هر‌حال بعضی‌ها می‌تونن با کارهای خیرخواهانه وجدان بیدارشون رو سرکوب کنن. من نتونستم. امیدوارم تو بتونی...

.
بخشی از کتاب مسئله اسپینوزا¹.
بخشی از کتاب همزاد².
.

❬ Belaya Roza⚖️𓄹 ࣪Donde viven las historias. Descúbrelo ahora