ژولیتی با موهای‌ قرمز

207 85 7
                                    

بحث از نقاش دیوونه بود و پسرک مجنون.
و دنیا دیده‌تر از ییشینگ وجود نداشت.

افسرپلیس سئول و دوست و همراه صمیمی وکیل پارک ، از ابتدا و حتی قبل‌تر از شکل‌گیری روزنه‌ی عشق بیون بکهیون توی دل صاف و ساده‌ی چانیول.

اگه کلمه‌ای می‌تونست توی ذهن مشوش جانگ ییشینگ یادآور وجود بکهیون باشه قطعا جنجال بود.

چه می‌شد کرد؟ در‌هرحال ییشینگ مثل چانیول دید وسیعی نداشت. شاید هم به‌این‌خاطر از اون نگاه های دیوونه‌واری که دو کبوتر عشق کنارش به هم داشتن قسمتش نمی‌شد.

عشق مفهوم متفاوتی داشت. ممکن بود زندگی توی خونه‌ی کوچیکی مثل آپارتمان ییشینگ و جونمیون می‌بود و یا زندگی پر از تجمل بکهیون و چانیول!
حداقل خوشحال بود.

خوشحال از اینکه سوهوی عزیزش خودخواه نیست و بعد از چندین سال دوری دوباره مثل مار توی وجودش نمی‌خزه.

چه مثالی بهتر از این گناه بکهیون؟

تماس چانیول رو درحالی قطع کرد که از روبه‌رو دلیل بهانه‌تراشی‌های یک‌دفعه‌ای هم‌سفرش رو می‌دید.
پیدا شدن ژولیتی با موهای قرمز...

❬ Belaya Roza⚖️𓄹 ࣪Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz