-𝙒𝙝𝙚𝙧𝙚 𝙖𝙧𝙚 𝙬𝙚 𝙜𝙤𝙞𝙣𝙜? | کجا داریم میریم؟

576 104 41
                                    


پشت فرمون نشست و نفسشو بیرون داد..

کارشو درست انجام داده بود ولی اینکه جونگکوک ازش متنفر شه براش آزار دهنده بود
اونا خاطره های خوبی توی این مدت زمان نسبتا کم دوستیشون داشتن و تمین مشتاق بود جونگکوک به لیست بهترین دوستاش اضافه بشه ولی با نقشه ای که تهیونگ کشیده بود فهمید باید این موضوع رو به تعویق بندازه

با ویبره ی مداوم گوشیش اون رو از جیب پالتوش خارج کرد و جواب داد
÷چی میگی تهیونگ؟
×چیکار کردی؟
÷بوسیدمش!

صدای متعجب تهیونگ رو شنید و برای همین چشماشو چرخوند و با صدای بلندی گفت "تهیونگ الا حوصله ندارم! میام میگم چجوری پیش رفت"
بدون اینکه منتظر بمونه تماس رو قطع کرد و روی صندلی کنار راننده انداخت

فقط امیدوار بود کدورتی بین خودش و جونگکوک به وجود نیاد









روبه روی در اتاق جینا واییساد و با تردید دستگیره در رو پایین کشید و بازش کرد

پرده های اتاق کشیده شده بود و هیچ نوری وجود نداشت تا فضای تاریک اتاق رو روشن کنه
تونست جونگکوک رو دراز کشیده روی تخت تشخیص بده
قدمای آرومش رو سمت تخت برداشت و کنارش نشست

پسر بزرگتر دستاشو روی چشماش گذاشته بود ولی با فرو رفتن تشک فهمید جیمین کنارش نشسته
میخواست نسبت بهش بی توجه باشه، جوری که انگار غیر خودش هیچکس توی اتاق نیست

با  فرو رفتن انگشتای جیمین لای موهاش سد مقاومتش پایین اومد
نوازش های جیمین همیشه آرومش میکرد

جیمین به آرومی انگشتای ظریفش رو بین تار مشکی رنگ موهای جونگکوک به حرکت درمی‌آورد و همین باعث شد عصبانیت چند دقیقه پیشش محو بشه و عضلات صورتش رو رها کنه..

+جونگکوکی
با نگرفتن جوابی ازش تصمیم گرف دوباره صداش بزنه
+جونگکوکی خوابیدی؟

با ندیدن هیچ ریکشنی از طرف پسر بزرگتر ناامید بلند شد تا برگرده به اتاقش ولی همین که خواست پاهاشو روی زمین بزاره دستش کشیده شد و روی تخت افتاد و لحظه ای بعد این جونگکوک بود که روی بدنش سایه انداخته بود.

نگاهشو به چهره آروم جونگکوک داد و سعی کرد جلوی خودش رو برای کنار زدن موهای لختش از روی چشماش رو بگیره

جونگکوکی که روی بدنش خیمه زده بود و موهاش روی صورتش ریخته بودن و بالا تنه ی لختش که جیمین تازه متوجهش شده بود بیش از حد برای چشمای پسر کوچیکتر جذاب و خیره کننده بود

دستشو بالا آورد و کنار صورت جیمین گذاشت
انگشتاشو آروم به سمت لبهاش سوق داد و لمسشون کرد
لبای یه نفر دیگه این غنچه هارو لمس کرده بود و جیمین اعتراضی نکرده بود؟
پس چرا وقتی خودش میخواست بهش نزدیک شه یا فقط صورتشو ببوسه ازش فرار می‌کرد درست مثل الا که مثل یه همستر سعی داشت از زیرش در بره؟

Skinny LoveNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ