-𝘿𝙤𝙣'𝙩 𝙇𝙚𝙖𝙫𝙚 𝙢𝙚 | ترکم نکن

795 139 23
                                    

چشماش از زیبایی اون کاخ می‌درخشید و نمیتونست چشم از اون همه شکوه برداره
درسته جاهای زیادی از فرانسه رو ندیده بود ولی بی شک میتونست اینجارو جزو زیباترین و مورد علاقه ترین مکان هاش توی پاریس معرفی کنه

حواسشو به حرف های مورخی که درحال راهنمایی و آشنا کردنشون با اون کاخ بود داد و همزمان سعی کرد جایی رو از چشم نندازه
"اپرا گارنیه یکی از بزرگترین شاهکارهای معماری قرن نوزدهم و از جذاب ‌ترین دیدنی های پاریسه. کاخ اپرا گارنیه در زمان ناپلئون سوم به منظور اجرای نمایش تئاتر، رقص و موسیقی ساخته شد و هشت مجسمه‌ای که در ورودی این کاخ دیدید نماد شعر، موسیقی، آیدل (نوعی شعر کوتاه درباره زندگی روستایی)، آهنگ، درام و رقص هستن. سالن اصلی این کاخ برای بیش از 2100 نفر ظرفیت داره و درآخر این کاخ به عنوان کاخی برای عاشقان هنر معروفه"

هر چهار نفر لبخندی به تاریخ دان فرانسوی که به زبان کره ای مسلط بود، زدن و بعدِ تشکر کردن از راهنمایی هاش به ادامه بازدیدشون از اون کاخ پرداختن
×این همون دلیلیه که عاشق فرانسه‌ام؛ همه چیش کلاسیکه
یونگی سری برای تایید حرف تهیونگ تکون داد و گفت "از نظر من لباسای سنتی فرانسه جزو زیباترین لباسان"
_تقریبا همه جای اینجارو گشتیم چطوره بریم یه چیزی توی رستورانش بخوریم؟
با موافقت هرسه تاشون، پشت سر جونگکوک پیش به سوی رستورانش قدم برداشتن




زنی که از لباس هاش میشد متوجه شد که از کارکنان رستورانه برای گرفتن سفارششون سر میزشون رفت و لبخند مهمان نوازی بهشون زد

:Messieurs, puis-je recevoir votre commande?
(ترجمه: آقایون میتونم سفارشتونو بگیرم؟)

هر چهار مرد بالغ پلکی زدن و نگاهی به همدیگه انداختن که یونگی گفت "من بهتون گفتم بزارین اون مترجمِ زبون بسته هم باهامون بیاد"
دوباره نگاهشون رو به زن مهربون که هنوزم لبخند به لب داشت و فکر میکرد اون چهار نفر دارن سر انتخاب غذا بحث میکنن، دادن

:Avez-vous pris votre décision?
(ترجمه: تصمیمتون رو گرفتید؟)

جونگکوک کمی از صندلی فاصله گرفت و روبه یونگی گفت "هیونگ یه کاری بکن"
یونگی چشم غره ای رفت و پرسید

=Excuse me, we are guests in Paris. Can you speak English?
(ترجمه: ببخشید ما توی پاریس مهمون هستیم شما میتونید انگلیسی صحبت کنید؟)

تهیونگ، جیمین و جونگکوک نفس حبس شده‌شون رو آزاد کردن و دوباره به حالت ریلکسشون برگشتن
درهر صورت، مشکل دیگه به لطف یونگی رفع شده بود!
زن خنده ای کرد و دوباره پرسید

:Of course! I asked can I get your order?
(ترجمه: البته! پرسیدم میتونم سفارشتونو بگیرم؟)

یونگی لبخند متقابلی زد و منو رو باز کرد
هیچکدوم از این غذاهارو غیر از راتاتوی نخورده بود پس از روی عکس هاشون هرکدوم خوشمزه تر به نظر میرسید انتخاب کرد

Bạn đã đọc hết các phần đã được đăng tải.

⏰ Cập nhật Lần cuối: Apr 26, 2022 ⏰

Thêm truyện này vào Thư viện của bạn để nhận thông báo chương mới!

Skinny LoveNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ