-𝙃𝙚𝙡𝙥 𝙢𝙚 𝙝𝙮𝙪𝙣𝙜 | کمکم کن هیونگ

573 98 32
                                    


جلوی چشمای حیرت زده ی خواهر و برادر که میشد انعکاس زیبای چراغ های شهربازی رو توشون دید، وارد پارکینگ شد و جایی برای پارک پیدا کرد.

برای اینکه توسط پاپاراتزی ها شناخته نشه و راحت تر بتونه با پسر دایی و دختر داییش وقت بگذرونه ماسک مشکی رنگ با کلاه متفاوتی پوشیده بود که تا زیر چشماش میومد و دیده شدن چشمای پسر و درنتیجه شناخته شدنش رو غیرممکن می‌کرد.

بوسه ای روی موهای نرم جینا گذاشت و سمت جیمین که از شدت ذوقش یه جا بند نمیشد چرخید و لبخندی بهش زد
از ماشین پیاده شد و در عقب رو باز کرد تا لباسای گرمی که از خونه آورده بود رو برداره
جلوی پاهای جینا که روی صندلی راننده نشسته بود زانو زد و بارونی صورتی رنگ دختر رو با یه کاپشن گرم و زخیم سفید رنگ عوض کرد
زیپش رو تا آخر بالا کشید و با پوشوندن کلاه پشمیش موهای لختش رو روی شونه هاش انداخت تا از گردنش دربرابر سرما جلوگیری کنه
_حاضری پرنسس، همین جا بشین
جینا سری تکون داد و درست مثل یه دختر حرف گوش کن سرجاش نشست

جیمین با دیدن یکی از کاپشنای خودش دست جونگکوک، از ماشین پیاده شد تا خودش لباسی که براش آورده بود رو بپوشه ولی جونگکوک مانعش شد و گفت که خودش میخواد اینکار رو انجام بده

+حس کوچولو بودن میکنم وقتی میخوای لباسامو بپوشونی
جونگکوک لبخند شیطونی زد و گفت "هستی"
جیمین ضربه ای به بازوش زد و غر زد "من اصلا هم کوچولو نیستم این تویی که خیلی گنده ای من اندازم خیلیم خوب و مناسبه"
_اره برای بیبی بودن مناسبی
لبه های کاپشنش رو به هم نزدیک کرد و دکمه هاشو بست
دوباره با تاکید جملش رو تکرار کرد
_برای بیبی من! بودن مناسبی چیمینی
نگاهشو به اون صورت کیوت که موهای بلوندش مثل همیشه روی پیشونیش ریخته بودن داد و متوجه شوکه شدنش شد
لبخندی به چشمای عسلیش که توی تاریکی پارکینگ مشکی دیده میشدن زد و انگشتاشو بین انگشتای ظریفش فرو برد
جیمین نگاهی به دستاشون که چفت هم شده بودن داد و لبخند محوی روی لبهاش جا گرفت
***
_خب جینا دوست داری اول سوار چی بشیم؟
جینا با ذوق و شوق کودکانه ای که تلاشی توی مخفی کردنش نداشت دست جیمینو رها کرد و پرید جلوی جونگکوک
درحالی که با پاهاش عقب عقب راه می‌رفت با صدای بلندی شروع به حرف زدن کرد

×کوکی اوپا من با اوما و جیمینی یه بار اینجا اومدم، یه بخشی داره که مخصوص کوچولوهاس میشه منو همونجا ببری؟ اینجوری شما هم میتونین هرچیزی که دوس دارین سوار شین ولی اگه با من باشین نمیزارم سوار اون وسایل ترسناک بشین

جیمین لبخندی به خواهرش زد و جلوش زانو زد و دستاشو دور شونه های کوچیکش حلقه کرد"مطمئنی جینا؟ اینجوری بهت خوش میگذره؟"
جینا سری تکون داد و خودشو تو بغل جیمین انداخت
×میدونی که مواظبم جیمینی..نگرانم نباش خانومای اونجا خیلی مهربونن و حواسشون بهمون هست
جیمین لبخندی بهش زد و باشه ای گفت
جیمین از کارکنان بخش کودکان مطمئن بود.
اونا به اندازه حقوق بالایی که میگرفتن کارشونو به خوبی انجام میدادن.

Skinny LoveDonde viven las historias. Descúbrelo ahora