N.I.N.E

124 60 42
                                    

**ووت , قدرت تخیل , کامنت**

زین دستکشای بکسش رو دستش کرده بود و بی وقفه به کیسش مشت میزد...

خسته نمیشد, خواب نداشت, فقط حس می کرد از درون داره تحلیل میره...

اون که قرار نبود جا برنه
امیدوار بود کیسه بکس رو پاره کنه!

وقتی صدای باز شدن در رو شنید
اعتنایی نکرد و به کارش ادامه داد

"اوه بوی,این مرد واقعا جدیه!"
صدای آشنا رو از پشت سرش شنید

برگشت و نگاهش کرد
داشت با تعجب تمام نگاهش می کرد!!

با اخم و کمی گیجی نگاهش کرد و همین طور که نفس می زد زمزمه کرد
"اینجا چیکار می کنی؟"

پسر با چشمای آبی, گیج نگاهش کرد و فقط به خودش اشاره کرد
"با...منی؟"

زین با بالا تنه برهنش کامل چرخید سمتش و با کلافگی بلند تر از حد معمول گفت
"اره با توام, دیگه حوصله شنیدن حرفاتو ندارم! از اینجا برو"

"هی هی هی!"
مربیش اومد جلو و سعی کرد از دعوای احتمالی جلوگیری کنه از اونجایی که از دور نظاره گر بود

"چه مرگته تو مرد!؟"
پسر چشم آبی با اخم گفت و یه قدم از زین فاصله گرفت

زین بیشتر گر گرفت
"میخوایی که حالیت کنم-"

"زین!"
مربیش دستشو روی سینش گذاشت و عقب هولش داد

و بعد چرخید سمت پاتریک
"قصد داری بامزه باشی؟ چون اگر واقعا قصدت اینه میتونم خودم یه مشت-"

"رفیق! من تا حالا پامم اینجا نذاشتم و این یارو رو نمی شناسم , این روانی داره به من حمله می کنه و بعد تقصیر کار منم؟"

زین حس کرد چند دقیقه همه چیز براش بی معنی شد
نکنه باز توی یه خواب لعنتی دیگست؟

انگار زمین پنج ثانیه دست از چرخیدن برداشت

فقط به اون صورت عصبانی و متعجب خیره موند
و بعد مربیش با تعجب به زین خیره موند و چیزی نگفت

"خیله خب پسر اگر میخوایی تمرین کنی اون طرف باش!"
زین به پسر که ازش دور شد نیشخند زد
واقعا حوصله این یکی رو نداشت!

اون یکی دلقک کجا بود؟
لابد اونم همین دور و ورا منتظرش بود تا یه برنامه دیگه سرش دربیاره!

مربیش دستاشو به کمرش زد و نگاهشو به زین داد
"شاگرد جدیده,اما بی سابقه نیست,روز اولیه که میاد اینجا,و تو, اگر بخوایی دوباره این رفتارو تکرار کنی کلاهمون میره تو هم پسر !"
انگشتشو با هشدار سمتش تکون داد و بعد ازشون دور شد

و اونجا زین بود که به پاتریک که دستکشای بکس رو دستش میکرد نگاه کرد.

طوری رفتار می کرد که انگار زین اصلا اونجا وجود نداره...!!

|A.g.A.p.e|Where stories live. Discover now