**ووت ,قدرت تخیل, کامنت**
لرد با عصبانیت مسیر مشخصی رو میرفت و برمیگشت...
صدایی از اون دو نفر که نظاره گر عصبانیتش بودن, درنمیومد
فقط نگاهش میکردن!"فکر کرده میتونه من رو از بین ببره؟ ها! فکر کرده کیه؟! حالام که راه افتاده دنبال بقیه خدایان!"
یکی از اون دو پسر ابرو بالا انداخت
"خدایان؟ تام و زندایا که خیلی وقته تبعید شدن و افرادمون حتی نمیتونن نزدیکشون بشن...بیلی؟ ما خودمون هم خیلی وقته نمیدونیم کجاست!"لرد با عصبانیت چرخید سمتش
"خب پیداشون کن! اون داره سمت خودشو میسازه داره ارتش خودشو میسازه , تو هم ارتش خودتو جمع کن, تو مگه خدای جوان نیستی!؟ اگه بخوایی میتونی تا فردا همشون رو برام بیاری!"اخم کرد و بدون اینکه چیزی بگه چرخید و ازش دور شد
لرد نگاهش رو از پشت سرش گرفت و به نایل داد
"برو دنبالش , مواظبش باش!"نایل بلافاصله پشت سرش رفت
و قبل از اینکه حتی بتونه بهش چیزی بگه..."نایل!"
خدای جوان رویاگردها صداش کرد تا بشنوه"میریم دنبال زندایا و تام!"
نایل فقط سر تکون داد و چیزی نگفت...چند دقیقه بعد...
اون دو جلوی یه کلاب ایستاده بودنبا تعجب به کلاب پر سر و صدا چشم دوخته بودن
شب بود و لیام با پرس و جو تونسته بود توی چند دقیقه اولین هدفشو پیدا کنه....البته گرفتنش آسون نیست,
اما لیام...
خب اون خدای جوان رویاگرداست!"خب, بریم تو؟"
نایل پرسید و لیام اولین قدم رو برداشت.صدای موسیقی بلند بود...
انقدر بلند که لیام اخم کرد و چند بار پلک زد[از هم جدا میشیم و کلاب رو میگردیم!]
کلمات نایل رسوند و نایل سمتی رو واسه گشتن پیش گرفت...لیام بین جمعیت راه میرفت
اونجا کلابی بود که رویاگردا و کابوس گردا به صورت نامحسوس و شکل انسانی میرفتن...حتی افرادی بودن که گِرو کشی کنن...
یعنی اونایی که هنوز نمیدونن همچین قدرتی دارن رو ترغیب کنن تا رویاگرد بشن یا حتی...کابوس گرد!کاری که یه بار خود لیام مامور شده بود تا انجامش بده!
نایل گوشه کنارای خلوت رو میگشت
بین جمعیت کلی لایه های احساسی که بیشترش شادی و خنثی بود حس میشد...نمیخواست از قدرتش استفاده کنه و توی فضای کلاب شناور بشه...
نمیخواست خود واقعیش رو نشون بده
پس فقط اطراف رو میگشت...
نزدیک اتاقا می شد....
چکشون میکرد یواشکی...لیام از اون طرف
توی راه رو ها ایستاد و توی بخش وی ای پی نایل رو دید...از پله ها پایین رفت و تونست دختر مو فرفری رو ببینه که وارد دستشویی میشد!
YOU ARE READING
|A.g.A.p.e|
Spiritual.Ziam.Mayne.Spiritual.Fanfiction. من یه کابوس گردم, معبودِ عالم ترس! شیطانی با چشمای آبی رنگ و تاریکی محض وجودش... قراره کاری کنم تمام رویاگردها... تقاص پس بدن! روح پاک و معصوم همشون رو میبلعم... همشون... بغیر از رویای دوست داشتنیم همشون بغیر از آ...