Part6

183 44 1
                                    


+مشکلی پیش اومده؟

_جیمین...پارک جیمین؟
+بفرمایید؟
دلتنگی و پشیمونیو بدون حس کردن فورموناشم میشد فهمید ولی خب که چی؟نمیشد گفت دلتنگش نیستم اون موقعی که اون به دروغ و برا شوخی بهم میگفت دوسم داره من اولین عشقمو تجربه میکردم...

ولی هنوزم باهام کارایی کرد که نمیتونم ببخشمش ... من عاشق شدمو اون بهم خندید من نخواستم و اون مجبورم کرد اذیتم کرد و کاری کرد تنهایی تموم مشکلاتی که اون باعثشون بود رو به دوش بکشم
توی فکر بودم که تهیونگ اومد و مارو از هم جدا کرد و اون سکوت مسخره بینمون تموم شد

ته:جیم خوب شد اومدی‌ و همینطور شما اقای جئون بیاید دفترتون رو بهتون نشون بدم
واو تهیونگ داشت خودشو در برابر جونگکوک کنترل میکرد و الان واقعا حس میکنم تهیونگ دیگه کاری تو دنیا نیست که نتونه انجام بده

تهیونگ:
بردمش به دفترش واقعا رو مخم بود دلم میخواست بکشمش ولی باید خودمو اروم نشون میدادم حداقل برا چیم
_خب مشکلی دارین اقای جئون؟

+ته
اسمم با اون صدا اونم نه اسمم جوری که جیمین صدام میکنه. دلم میخواد اینو خفش کنم
_بله؟

+ترجیح میدم جونگکوک صدام کنی در هر صورت داریم با هم کار میکنیم و اینکه مشکلی هم ندارم
_من میرم یسری کار دارم مشکلی بود بهم بگو
برگشتمو از اون اتاق کوفتی اومدم بیرون

جیمین:
نمیدونم باید چیکار کنم برم ببینمش یا نه بهش درباره جیون بگم یا نه اصلا چجوری باهاش حرف بزنم تو اون چشایی که یه زمانی عاشقشون شدم و از این عشقم متنفرم از اون متنفرم
اروم با خودم تکرار میکردم
تو ازش متنفری اون کاری کرد که تو اذیت شی اون باعث شد نتونی درستو ادامه بدی

بازم دروغ گفتم ازش متنفرم؟نمیدونم من با ادمای زیادی بعد از اون بودم ولی.. دروغایه قشنگش یادم نمیره کاش حقیقت داشتن...

داشتم میرفتم سمت اتاقش که ته اومد بیرون و دیدم
_کجا؟
نفس عمیق کشیدم خودمم نمیدونستم کجا؟پیش کی میخواستم برم کسی که نمیخواد ببینتم؟کسی که هیچوقت نخواسته؟

+خب..جونگکوک باید با من اشنا شه من.. منشیشم..
یکی از ابروهاشو داد بالا معلوم بود که عصبیه
_اشنا؟ فک نمیکنم یادش رفته باشه چه غلط...
وسط حرفش پریدم نمیخواستم توی شرکت حرف بزنه تمام کارکنا منتظرن ازش یچیزی در بیارن
+ ته اروم باش نمیدونه چون بهش نگفتم ولی حالا که میخوام بگم تو نمیزاری

_لازم نکرده جیون به هر چیزی نیاز داشته باشه خودم براش فراهم میکنم
+ته من به جیون یه چیزایی گفتم و اون حقشه یبار پدرشو ببینه
دیگه چیزی نگفت و بعد از چند ثانیه سکوتو شکستم
+میشه بزاری باهاش حرف بزنم؟
از جلوم رفت کنار و سرشو به چپ و راست تکون داد انگار داشت برام تاسف میخورد
از کنارش رد شدم و در زدم

_بفرمایید
صداش... مثله اون موقست... بسه جیمین
اروم درو باز کردم و وارد شدم که چشماش.. اون بهم زل زده بود وقتی منو دید وایساد و خواست بیاد جلو
+ نیا
که با حرفم وایساد
درو اروم بستم و یکم رفتم جلو تر
انگار قدمام سنگین شده بود دیدنش بعد اینهمه وقت ترسناک بود خیلی ترسناک اون کابوسا از ذهنم بیرون نمیومدن
به میزش رسیدم و دستمو بردم جلو

+پارک جیمین منشی و شریک شاید
پوزخند زدم جوری بهم نگاه میکرد انگار یچیز عجیب دیده یا ترسناک بعد از چند ثانیه از پشت میزش اومد بیرون و خواست بهم نزدیک بشه که دستمو بردم عقب عادی نبود که توی این وضعیت بعد از اینهمه سال نتونم بهش اعتماد کنم؟ اونم با کاری که باهام کرد ؟
+ترجیح میدم فاصله رو رعایت کنی
و اروم دوباره دستمو بردم جلو

+وشما؟
به چشمام نگاه کرد قطعا میشناختمش خیلی خوب میشناختمش چون چند ساله دارم با خاطراته مسخرش زندگی میکنم با جونگکوکی که عاشقم بود؟ نه جوتگکوکی که نقششو بازی میکرد قطعا میشناسمش ولی اون جونگکوکی نیست که من دوست دارم باشه و تو رویاهام ساختم نه اون خودشه همونی که بهم دروغ گفت همونی که اذیتم کرد همونی که حتی یکمم دوسم نداشت پس در واقع من جونگکوک واقعیو نمیشناختم نه؟من رویام رو میشناختم کسی که دلم براش تنگ میشه رو میشناسم و اون جونگکوک نیست... هیچوقت نبوده

دستام و اروم دستشو اورد جلو و دستمو گرفت
_جونگکوک...جئون_جئون جونگکوک
به چشمام نگاه نمیکرد ولی میتونستم بفهمم انقدر توی فکر بود که حتی نمیتونست کلماتو درست کنار هم بچینه

خواستم دستشو ول کنم و از اتاق برم بیرون که دستمو محکم تر گرفت
خواستم برگردم که دستمو کشید و برگشتم سمتش

به چشام نگاه میکرد فاصله بین صورتامون فقط چند سانتی متر بود
+جو..جونگکوک
چشماشو اروم بست و سرشو گذاشت رو شونم
_ببخشید
+الان؟
هولش دادم رفتم عقب تا از اتاق برم بیرون
_نمیتونستم باهات حرف بزنم
+الان چرا میتونی؟
_جیمین ، لطفا میدونم اشتباه کردم
+اشتباه؟تو به این میگی اشتباه؟
_چرا دیگه نیومدی دانشگاه؟
ساکت شدم میخواستم بهش بگم اره اون باید میدونست ولی،ولی الان نمیتونم
بدون هیچ حرفی برگشتم و از اتاق اومدم بیرون و درو پشت سرم بستم

(چرا دیگه نیومدی دانشگاه؟)
اون احمقه یا خودشو زده به احمقی...
خیلی جوابش بی ربط بود...گفتم..(تو به این میگی اشتباه؟ و در جوابش..(چرا دیگه نمیومدی دانشگاه؟)
ینی؟ممکنه بدونه ؟ یا میخواس مطمئن شه منظورم از اشتباه چیبود؟ینی دریاره جیون میدونس که چرا دیگه نیومدم داشنگاه برا همین پرسید؟ اگه درباره جیون میدونه... میدونه پدرشه؟نه
ولی من اخرش حتی اگه ندونه هم باید بهش بگم نه؟
وای سرم درد میکنه...
چیکار کنم؟

LilithWhere stories live. Discover now