Part3

215 43 0
                                    

۷سال بعد

۷سال از اون اتفاق میگذره؟ نمیتونم بگم برام مثله جهنم بود من عاشقه دخترمم...

+ پاپاا جیمم
صداش از طبقه پایین میومد...

رفتم بیرون اتاق تا پیداش کنم خیلی دلم براش تنگ شده بود که تا از اتاق اومدم بیرون پرید بغلم

+ پاپاا دلم برات تنگ شده بود

_اروم باش جیونا فقط یه روز پیشم نبودی

صورتمو بردم عقب تر و بهش نگاه کردم

_ تازه تو که خودت خواستی بری پیش ته

یکم صورتشو ناراحت کرد و بهم نگاه کرد

+ اره ولی دلم برات تنگ شده بود

محکم بغلش کردم نمیتونستم این شدت از کیوتیشو تحمل کنم
وقتی صدای تهیونگ رو شنیدم اروم دستمو باز کردم که جیونمحکم تر بغلم کرد

+میشه بغلم کنی؟

_البته عزیزم

بلندش کردم و رفتم طبقه پایین تا از تهیونگ تشکر کنم

ته: سلامم
_ته واقعا ممنونم که جیونو بردی بیرون میدونم سرت خیلی شلوغ بود

ته:نه جیم به من بیشتر از اون کوچولو خوش گذشتتت تازه با هم رفتیم بستنی خوردیم رفتیم شهر بازیی

جیون:

جیون:ته تو که کله شهر بازی داشتی جیغ میزدی اونم برا بازیایی که مخصوص کودکان بود

تهیونگ: من کی جیغ زدمم؟

جیون: یادت نیست؟ دقیقا از دومین بازیی که رفتیم تا بقیه همشو جیغ زدی تازه اون اولیم جیغ نزدی چون تو اصلا نیومدی

تهیونگ:جیم بچت خیلی پرروعه ها من اینهمه بردمت شهر بازی همشونم باهات سوار شدمم غرم میرنیی؟ به پاپات رفتی دیگه

جیون:پاپا که خیلی مهربوننهه

تهیونگ: نه پاپا فقط با تو مهربونه راستی بهت درباره دوره دانشگاه پاپات گفته بودمم؟

جیون با کنجکاوی به ته نگاه کرد
جیون: نههه

تهیونگ: خب پس نمیگم که یاد بگیری وقتی عمو ته میبرتت بیرون ازش تشکر کنی نه اینکه بیای پیش پاپات اینارو بگی تازه من اصلا نترسیدم

جیون:عمو تهه؟ من عمو ته نمیشناسم

تهیونگ:منه انقدیو اینجا نمیبینیی؟ تازه از پاپاتم چند سانت بلند ترم

جیون با شنیدن حرف ته و دونستن حساسیت پاپاش رو قدش اروم به جیم نگاه کرد تا ببینه چی میگه و بالاخره اپاش وارد بحث شد

_ هی تهه تو تو خونه من داری از قد من ایراد میگیریی؟

ته خیلی سعی کرد جمش کنه ولی قطعا اپا قبول نمیکرد اون خیلی رو قدش حساس بود

تهیونگ: نه جیمم داشتم شوخی میکردمم

پاپا منو گذاشت زمین و جوری که انگار ناراحته رفت تو طبقه بالا که صدای عمو ته کنار گوشم شنیدم

_میگم جیونا چیزی برا خوردن دارین؟

منم با ناراحتی گفتم نه فقط یکم بستنی داریم

_ همونم خیلی خوبهه بیا بریم بخوریم تا پاپات قهره

+ته اون عصبانی میشه

_هیی بچه جون من از تو زمان بیشتریه پاپاتو میشناسممم پس بمن نگو میدونم عصبانی میشه

+ خب منم همینو گفتمم اگه عصبانی شه چی

_اونکه دلش نمیاد به تو چیزی بگه فوقش سره من خراب میشه دیگه بچه بیا گشنمه

اروم رفتم سمت اشپزخونه

+ اخه ته اون بستنی تورو سیر میکنه؟

_اره تو معده منو نمیشناسی سیر میشم

داشتیم بستنی میخوردیم که صدا پاپارو شنیدم

+تههه اومدد نگفتم ناراحت میشهه؟ همش تقصیر توعهه

پاپا: شما ها واقعا دنبالمم نیومدینن؟ شاید من یچیزیم شده باشه شما نباید بیاین بالا یه نگا بندازیننن؟

واییی رسید به اشپز خونه الان ببینه دنبالش نیومدیم که هیچ داریم بستنیم میخوریم...

پاپا:تههه بستنی برا جیون خوب نیس تاونم اینهمه وای لطفا به این بچه این چیزارو ندهه خودتم نخور نمیبینی چاق شدیی؟

ته اروم اومد کنارم پچ پچ کرد

+دیدی پاپات اخر تیکشو انداخت، من چاقم جیوناا؟

_اره

+ بچه گستاخ برو اونور منو بگو بت بستنی دادم

_ بستنیه خودم بوود

پاپا: من دارم صداتونو میشنوممم

______________

_پاپا؟

+ بله جیونا؟

_میشه فردام بگی ته بیاد اینجا؟

+ نمیدونم عزیزم شاید کار داشته باشه

_ خب شب بیاد

+ نمیدونم جیونا الان بخواب فردا باید بری مدرسه

_ باشه پاپا شب بخیر

محکم تو بغلم گرفتمش

+شب بخیر عزیزم

LilithWhere stories live. Discover now