Part9

168 37 0
                                    


توی دفتر نشسته بودم نمیدونستم باید باهاش حرف بزنم یا نه چی باید بهش بگم معذرت بخوام؟ اصلا اون میزاره جیونو ببینم؟
اصلا بهم فرصت جبران میده؟...
وقتی به کارایی که باهاش کردم فکر میکنم..اگه من بودم هیچوقت کسی که باهام اینکارارو کرد نمیبخشیدم حتی دلم میخواست اذیتش کنم ولی جیمین... اون باهام خوب رفتار میکنه
اون احمق با این رفتارش داره کاری میکنه قلبم دوباره براش بکوبه در حالی که احتمالا دلش نمیخواد حتی ببینتم..

اون یه جادوگره...کسی که تونست درستم کنه کسی که باعث شد هر شب با یکی نباشم و کاری کرد تنها کسی که بتونم عاشقش شم خودش باشه
با به یاد اوردنش اروم خندیدم
اولین بوسمون...

فلش بک ۹ سال قبل

جونگکوک:
اولین بار امروز توی مدرسه بوسیدمش و اون فرار کرد
با به یاد اوردنش اروم خندیدم
_رسیدیم جیم
اگه تهیونگ لنتی کار نداشت من الان اینجا نبودم حس میکنم حضورم اذیتش میکنه نباید اونکارو میکردم...

ولی اون نمیتونست تنها بیاد خوابگاه اونم این ساعت
توی فکر بودم و متوجه نگاه جیمین نشدم که صداش در اومد
+ جو_جونگکوک
بهش نگاه کردم و هیچی نگفتم که خودش اومد جلو تر و سرشو اورد بالا تر تا بهم نگاه کنه
صورتش خیلی قرمز شده بود و نگاهشو ازم میگرفت

+ چشماتو ببندد
تقریبا عصبی ولی کیوت گفت که اروم چشمامو بستم و با چشمای بسته گفتم
_خب؟ ادامش؟
+ کوکک حرف نزن
میتونم دستاشو که گذاشته رو صورت قرمزش و داره فکر میکنه چجوری انجامش بده تصور کنم
_باشه خب تا کی اینجوری باشم؟
دستشو رو دستم حس کردم و نفساشو میتونستم رو صورتم حس کنم که به این معنی بود که خیلی بهم نزدیکه ولی... اون لنتی انجامش نمیداد

بعد از چند ثانیه اروم پوزخند زدم و یکی از چشمامو باز کردم
_میخوای بهت یاد بدم عشقم؟
هیچی نگفت و فقط با صورت قرمز بهم نگاه کرد
_خب...اول چشماتو ببند
با یه نگاه معصوم گفت
+ تو چی؟
_باشه منم میبندم
اروم چشمامو بستم و بعد از چند ثانیه بازشون کردم که دیدم اونم چشماشو بسته بود و حتی نفسم نمیکشید و این خیلی کیوت بود
کنار گوشش زمزمه کردم
_نگفتم نفس نکش جوجه گفتم چشماتو ببند

که اروم نفس کشید و بهش نزدیک شدم و دستمو گذاشتم پشت کمرش و لبم رو گذاشتم رو لبش که به صورت کیوتی چشما و لباشو به همدیگه فشار داد

_هیی یکم بهم راه بده
اروم لباشو باز کرد و زبونمو روشون کشیدم و لب پایینشو مکیدم که صورتش هر ثانیه قرمز تر میشد
و دستشو برد تو موهام و اونم اروم شروع کرد به بوسیدن که همون لحظه صدایه تهیونگ فوضول اومد

ته:چه غلطی دارید میکنید؟
که جیمین همون لحظه منو هول داد و ازم جدا شد با یه صورت قرمز یه ثانیه به ته نگاه کرد و سریع درو باز کرد و رفت تو و درو محکم بست
منو ته نتونستیم خودمونو کنترل کنیم و تا چند دقیقه داشتیم به کیوتیش میخندیدیم

که ته بعد از اون یه ژست خیلی جدی گرفت و دستشو گذاشت رو شونم و بهم نگاه کرد
ته: هی_اگه اذیتش کنی...
از حرفای تکراریش خسته شدم برا همینم وسط حرفش پریدم
_بیخیال ته من حاضرم بمیرم اگه اونو خوشحال کنه...
تهیونگ اروم خندید و به دیوار پشتش لم داد تا نیوفته
_چیههه؟

بهم نگاه کرد و جوری که کاملا معلوم بود داره خندشو کنترل میکنه ادامه داد
ته: اخه میدونی اصلا کم کم داشتم فک میکردم تو کلا قلبت تو شلوارت کار میکنه و چون تو تا الان فقط جیمینو بوسیدی ...
دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و خندید ولی بعدش دوباره ادامه داد
ته: خب یکم عجیبه میدونی...
باز خندید که دیگه داشت رو مخم میرفت

_ چرا به این فکر نمیکنی واقعا یبار عاشقش شدم؟
با یه نگاه جدیی بهم نگاه کرد
ته: نه بابا
بعدشم شرو کرد به خندیدن
_وایسا تو فقط از یکی خوشت بیاد من میدونم و ت....
وسط حرفم پرید
ته: هیی تند نرو مگه من مثه تو سنگم با هر کیم دلم بخواد میتونم باشمم

_خفه شو بابا دارم میرم
چند قدم رفتم جلو که دستمو بردم بالا و فاک نشون دادم ولی حتی به صورتش نگاهم نکردم که ببینم چه ریکشنی نشون میده ولی صدا خندیدنشو شنیدم
که بلند داد زدم که صدام بهش برسه
_تازه اگه تویه فوضول پیدات نمیشد میتونستیم ادامه بدیم

پایان فلش بک

با به یاد اوردنش اروم خندیدم چقدر حس خوبی بود وقتی اولیناش بودم جوری که میبوسید...مثل دخترای دورم خوب نبود ولی_من عاشقش بودم ،
هستم... کاش یبار دیگه میتونستم بهش یاد بدم با صدای در از افکارم اومدم بیرون
لعنتی خودش بود

اون لبای قشنگش که میخوام ببوسمشون و دماغ کوچیکش و اخم مصنوعیه کیوتش و جوری که سعی داره بهم نگاه نکنه اون لعنتی هر چقدم که زمان بگذره و از من بیشتر متنفر شه و اخم مصنوعیش پر رنگ تر شه نمیتونه یکم از کیوتیش کم کنه...

نمیدونم چقدر بهش خیره شده بودم ولی نمیتونستم چشمامو ازش بردارم
که لباش خوشگلشو باز کرد و یکم بهم نزدیک تر شد
_ببخشید_
یکم مکث کرد و ابروهاشو داد بالا و جوری که انگار  ناراضی یا عصبی بود ادامه داد
_میشه لطفا بیشتر از صورتم روی حرفام تمرکز کنید؟

یه ثانیه تازه فهمیدم مدت کمی نیست که اینجوری بهش زل زدم و سریع سرمو اوردم پایین و تقریبا به میز نگاه کردم و ادامه دادم
+خب_بفرمایید مشکل.مشکلی پیش اومده؟

LilithWhere stories live. Discover now