جیمین:
_باورم نمیشه واقعا باورم نمیشه اون واقعا ازم خواست باهاش برم شام بیرون یا همچین چیزی؟
_دیوونست؟
+خب شاید کاری داره
_میتونست تو دفترم حرفشو بزنه مگه نه ؟
دستشو یجوری که انگار ازم خسته شده و سرش درد گرفته گذاشت روی سرش+اگه میخوای همینجوری غر بزنی اخرشم با سر بری ببینیش من دیگه خسته شدم میتونم به تهیونگ بگم بیاد به بقیش گوش بده
در حالت عادی احتمالا الان باید باهاش بحث میکردم یا بهش میگفتم چقد بیشوره ولی الان ترجیح دادم بحثو عوض کنم البته واقعا هم دوس داشتم بدونم اون لنتی چی میخواد بهم بگه...
برا همینم بیخیال حرفی که زد شدمو با یه صورت امیدوار پرسیدم
_بنظرت چی میخواد بهم بگه؟
یجوری که انگار از دستم خسته شده بهم نگاه کرد
+تو جملم گفتم اخرشم با سر میری میبینیش یا بگم؟
_اصن دوس دارم ببینمش چیه تو چون بی احساسی کلا هیچکسم دوس نداری اخه فقط منم
سو اروم خندید و چشماشو درشت کرد و جوری که انگار متعجبه بهم نگاه کرد
+ ینی تو دوسش داری؟_چی نهه چه ربطی داره فقط_ فقط داشتم درباره تو میگفتم ینی تو هیچکس ینی منظورم این بود که ...
چند ثانیه مکث کردمو بعد از اینکه درست فک کردم که چه چرتی داشتم میگفتم به حرفم ادامه دادم
_بلخره کنجکاویهه یه حسه میخوام_میخوام ببینم چی میخواد اخه اره همینسو سرشو اورد پایین که خندیدنشو نبینم که البته کاملا واضح بود
+در _در هر صو_صورت
داشت سعی میکرد ادای منو در بیارهه؟ این چرا انقد بیشعوره؟ اینهمه سال چجوری تحملش کردم؟_بنال سوو
+ خب میدونی_ فقط دارم میگم شما مدت کمی با هم نبودین و خب اگه واقعا هنوز عاشقشی و...
مکث کرد و بعد از یه نفس عمیق ادامه داد
+و خب من میدونم حداقل تو اون زمان تو با کسی جز جونگکوک سکس نداشتی پس..ینی_ اگه دوسش داری هنوزم شاید برا وجودش تو زندگیه جیون دیر نباشهپوزخند زدم... اره کسی به رو خودش نمیاورد ولی هر کسی که از وجود جیون با خبر بود به این فکر میکرد که پدرش کیه...ولی چیزی اینو تغییر نمیده که جونگکوک احتمالا حتی چیزی نمیدونه یا شاید حتی نخوادش...
وگرنه منکه حتی به بهونه گفتن جیون به جونگکوک امیدوارم شاید یکم ببینمش منکه تنها امیدم به همینه...منکه از تو چشم انتظار ترم سو... منکه از هفت سال پیش اینجا نشستم و منتظرم جای خالیم حس شهولی ته حق داره بهم بگه بچه...
منکه شبا مثه بچه ها کادو های لنتیشو نگا میکنم
منی که صداش هر ثانیه تو مغزم اکو میشه حرفاش...
دوست دارماش که اصلا شبیه دروغ نبود...
شاید من احمق بودم
شاید اون دروغگوی خوبی بود
شایدم هر دوشمنم تجربه نکرده بودم دوست داشته شدنو...
نه از طرف پدرم... نه مادرم هیچکس...
خب کسی که هیچ محبتی ندیده به یکی که حتی دروغی باشه هم راضیه یکی که شبا بغلش کنه یکی که ازش عشق بگیر و شاید... شاید حتی در مقابل این عشق بدنشم بهش بده ... مگه شرط همین نبود ؟
زدن مخ امگای دانشگاه و بردنش تو تخت... د لنتی مگه همین نبود؟ولی چرا جونگکوک انقد لفتش داد؟ چرا انقد بازیو واقعی جلوه داد؟
چرا جوری برخورد کرد که انگار براش مهمه من کی میخوامش؟
چرا انقد باهام اروم راه اومدد؟
چرا باهام اروم راه اومدی؟
الان جواب بده چرا وقتی خجالت میکشیدم برات مهم بودچرا بعدش نزاشتی بری؟ چرا بعدش نشستی و موهامو نوازش کردی؟ چرا مثه زوجای واقعی باهام رفتار کردی؟
چرا بغلم کردی تا صب پیشم موندی چرا مثه یه اشغال ننداختیم دور چرا بهم نخندیدی عوضی چرااحواسم نبود ولی قطره های اشک داشتن از چشمام سرازیر میشدن و سو با صورت نگران به چشمام زل زده بود
+ جیمینن ببخشید عسلم یچیزی گفتم حالا
سرم یکم گیج میرفت اروم نشستم رو مبل و اشکای سمجمو پاک کردم
_ نه سو من خوبم ساعت نزدیک هشته جونگکوک گفت ساعت هشت میاد... میاد دنبالم میشه حواست به جیون باشه؟سو لبخند دلگرم کننده ای زد
+ اره عزیزم برو اماده شو
_مرسی.. پس من میرم بالاسو:
خب نمیتونم بگم خیلی دوست داشتم جونگکوک رو ببینه یا نه از طرفی برای جیون بهتر بود اون توی سنیه که براش عجیبه و چندین بار درباره جونگکوک ازم پرسید درسته جلوی جیمین نه ولی میدونم دوست داره بشناستش اگر چه نمیدونم با دیدنش قراره خوشحال شه یا نه ... اون بچه عجیبیه...و غیر قابل پیش بینی واقعا درباره رفتارش نمیدونم ولی از طرفی اگه جونگکوک هنوزم اون عوضیه قبلی باشه یا حتی اونجوری نباشه ولی حسی به جیمین نداشته باشه وضعیتشو خیلی بد میکنه...
چون به اسونی میتونم اون حسو توی وجود جیمین حس کنم که فقط نیاز به یه جرقه داره تا تموم حصارایی که توی این هفت سال دور عشقش کشید از بین برن و دوباره به وجود بیاد
و امیدوارم اگه جونگکوک قراره باعث جرقه ای بشه یا تا اخرش بره یا اصلا از اول چیزیو شروع نکنه...جیمین یکی از بهترین دوستامه و دوسش دارم و خوب میشناسمش و میتونم بگم خوشحال ترین دوره زندگیش حداقل تا جایی که من دیدم وقتی بود که با جونگکوک بود نمیدونم اون عوضی چیکار میکرد ولی اگه واقعا قراره باعث خوشحالیه جیمین باشه...شاید هنوزم دیر نباشه برای شروع...
شاید بتونه جبران کنه...
تنها امیدم اینه که جبران کنه...
YOU ARE READING
Lilith
Romanceمن با یه اشتباه زندگیمو خراب؟نمیدونم میشه بهش گفت خراب یا نه ولی...میدونم خیلی با تصوراتم فرق داشت یه اشتباهه شیرین از اون ادم متنفرم ولی عاشقه چیزیم که بهم داد ، یادگاری از ادم که زندگیمو عوض کرد ولی من عاشقه اون یادگاریم... ژانر:امگاورس اسمات روم...