Part4

208 45 0
                                    


نمیدونستم چرا تهیونگ صدام کرد تا برم دفترش چون معمولا توی محل کار خیلی وقت نداشت مگر اینکه چیز مهمه باشه
_جیمین درباره شرکت... یکم وضعیت خوب نیست به شریک نیاز داریم

+ ته لازم نیست چیزی بهم بگی در هر صورت من هیچ کار مفیدی تو اون شرکت انجام نمیدم

دستشو گذاشت روی دستم قطعا اینکه بعد از بدنیا اومدنه جیون من دیگه نتونستم دانشگاهو ادامه بدم سادست ولی..واقعا گاهی حس بی مصرف بودن دارم یه امگا با یه بچه که حتی مارکم نشده با حرف ته از فکر در اومدم

_ملومه که نظرت مهمه این شرکته توعم هست

+ نه بابام،. و تو...
+اونم با شادی بهم ندادش وقتی دید بچه بدبختش بدون هیچ مارکی حامله شده و حتی نتونسته دانشگاهشو ادامه بده، برا اینکه ابروش نره اینکارو کرد و من حتی نمیتونستم اگه تو نبودی ادارش کنم

ته اروم دستشو گذاشت رو دستم و گرمیه دستاش بدن سردمو گرم کرد

_بنظرت تقصیر توعه؟چرا خودتو مقصر میدونی وقتی تو قربانی...

+ ته! گفتم درباره این موضوع هیچوقت دیگه حرف نزن

_ تا کی میخوای دروغ بگی؟اون لعنتی بهت تجاوز...

+ ته خواهش میکنم
وسط حرفش پریدم که ادامه نداد
با عصبانیت بهم نگاه میکرد که جمله ای از بین دندوناش که به هم سابیده میشدن بیرون اومد

_ تو هنوز منتظرشی؟
_تو هنوز منتظری پدر بچت برگرده اره؟
_ بعدشم حتما، حتما با خوشحالی با هم زندگی میکنید
_ کناره هم...با خوشحالی
_ جیمین بزار یچیزیو برات روشن کنم یا شما کنار هم نیستید یا خوشحال نیستید میفهمی چی میگم؟اگه کنار هم باشید هیچکدومتون خوشحال نیستید

+و اگر جدا از هم باشیم خوشحالیم؟

_جیم میفهمی چی میگی؟ اون ادم به تو تجاوز کرده اذیتت کرده زندگیتو خراب کرده ، ببین جیم میدونم عاشقه جیونی منم هستم ولی اون ادم باعث شده جیون به وجود بیاد اونم وقتی هیچوقت براش پدری نکرده

+اون پدره جیونه ته... فقط کاش، کاش یبارم که شده دخترم اپاشو ببینه من نمیخوام به اون برگردم یا هر چیز دیگه ای ولی جیون وجود داره و نیاز داره که حداقل یبار ببینتش
+ ته جیون الان شیش سالشه اون یه روزی دربارش ازم میپرسه بهش چی بگم؟ بگم پدرش نمیخوادش یا اینکه اصلا پدرش نمیدونه وجود داره؟

دیگه چیزی نگفت انگار اونم نگران زمانی بود که جیون از پدرش بپرسه...و مجبور میشم بهش دروغ بگم؟ قطعا...

منو ته هردومون تو فکر بودیم و ساده بود که موضوعمون یکی بود

( اگه جیون دربارش بپرسه چی؟)

_____________

داشتیم با جیون کارتون میدیدیم که گوشیم زنگ خورد

+ عشقم یکم بهم زمان میدی؟

جیون از تو بغلم رفت کنار

_ پاپا زود برگرد

سریع بوسیدمش

+ باشه عزیزم

جواب دادم ته بود ولی حرفی نزدم تا برم طبقه بالا جیون عاشقه اون کارتون بود و من نمیخواستم با حرف زدنم اذیتش کنم

+ الو ته؟ کار شراکت چیشد؟

_ برای همین زنگ زدم جیمین نمیتونیم قبول کنیم

+چی؟ دیوونه شدی؟

_جیم اون پدره جونگکوکه

+چی؟

_اون لعنتی پدره جونگکوکه چند بار دیگه تکرار کنم؟

+ته ما شانس دیگه ای نداریم

_انگار توعم خیلی ناراحت نیستی

دستمو گذاشتم رو پیشونیم کی تهیونگ میخواد حساسیتشو نسبت به جونگکوک از بین ببره

+ خدایاا

_بسه جیم قبول نمیکنم

+ قبول میکنی ته اینکه اون لعنتی کی باشه برام مهم نیست شرکت مهمه که با این شراکت نجات پیدا میکنه

_برام مهم نیست

+  ته اگه مشکلت اینه که من اونو ببینم یا نه در هر صورت من مجبور میشم میدونی چرا؟ چون جیون یه روزی میخواد پدرشو ببینه پس الان بجای مسخره بازی درباره اتفاقی که در هر صورت قراره بیوفته به شرکت فکر کن

_واقعا فک کردی قبول میکنه؟ اون حتی نمیدونه جیون وجود داره

+مجبوره ته

گوشیو قطع کردم میدونستم ته میخواد راضیم کنه که این شراکت صورت نگیره ولی دروغ چرا؟ من خوشحالم هستم

+ حالا نوبت توعه جئون جونگکوک..عاشقه دخترمون بودم بزرگش کردم وظیفم بود ولی جیون بچه ماست نه من حداقل باید بهش عشق بدی کاری که هیچوقت برای من نکردی...

داشتم تو تنفر غرق میشدم که صدای اون فرشته کوچولو رو شنیدم

_پاپا؟...
_با عمو ته حرف میزدی؟

اروم خندیدم
+اونهمه بهت میگه تو جلو خودش بهش نمیگی عمو ته

_پاپا در مورد چی حرف میزدین؟

LilithМесто, где живут истории. Откройте их для себя