part 9

618 79 3
                                        

𝐍𝐅𝐒𝐖 𝐰𝐚𝐫𝐧𝐢𝐧𝐠 ⚠︎

چند روز گذشته بود و جونگین واقعا کاریش نداشت غذاش رو میخورد سعی میکرد اروم تر رفتار کنه سهونم پنجره ها رو چک میکرد خدمتکارایی گه وارد خونه میشدن و میرفتن انگار همه اینارو همون ایوان میفرستاد جونگین اجازه نمیداد کسی زیاد داخل خونه بمونه جز اون نگهبان هایی که جلوی خونه وایمیستادن انگار به کسی اعتماد نداشت....یک چیز عجیبی حس میکرد سهون اینکه جونگین اون ادمی که نشون میداد نیست . همیشه سعی میکرد خیلی کول و خندون باشه جوک میپروند نیشش تا بناگوش باز بود و گاهی اونقدر جدی میشد که سهون فکر میکرد یک آدم کاملا متفاوت عه و الان.....فهمیده بود بشدت مرموز تره درسته که به همه لبخند میزد ولی دقیقا یک ثانیه که سرش رو برمیگردوند چشماش بی حس میشد . یکی از کارای مورد علاقش نقاشی کردن بود . امروز که رفته بود بیرون وقت خوبی بود رفت سمت اتاق کارش در باز کرد نگاهی به نقاشی های روی میز انداخت همه اشون پخش شده بودن بعضی ها روی زمین بودن بعضی روی کاناپه بشدت شلخته بود اهی کشید برعکس سهون بشدت مرتب بود. برداشتشون مرتب میکرد همزمان نگاه میکزد بعضی ها طرح لباس بودن ولی بیشترشون طراحی از یک بدن بودن انگار ....خیلی خیلی ظریف و دقیق کشیده شده بود سرش کج کرد تازه فهمید....سریع برگه هارو کنار هم گذاشت هر قسمت بدن خیلی با دقت کشیده شده بود ترقوه موهای مشکی انگشتای ظریفی که یکم‌کشیده بود لبای باریکش حتی سرخی گونه هاش از بالا یه نقاشی نگاه کرد....اون...سهون بود وقتی که خوابیده بود روی تخت. اونقدر جزئیات زیاد بود انگار داشت به عکسش نگاه میکرد بقیه طراحی هازو نگاه کرد همشون سهون بودن تو لباس فرم پادگانش . لخت. تو قفس و حتی درحالی که زانو زده و با چشمای درشت داشت از پایین نگاهش میکرد. جونگین....دوسش داشت؟ جوری نبود که بگه تمام این نقاشی ها همین چند ماهی که اینجا بود کشیده شدن قشنگ معلوم بود از رد قلم که قدیمی آن بعضی هاشون با صدای پایی ترسید سریع داشت جمعشون میکرد که در باز شد بدنش شونه ها کزد به لرزیدن
+فضول شدی
صداش دورگه شده بود....عصبی بود.‌
-م..من فقط مرتبش میکردم
برگشت به صورتش نگاه کرد صورتش کاملا اروم بود با اون لبخند همیشگی که کلا از صورتش پاک نمیشد سرش کج کرد
+اره؟
اومد سمتش گونش ناز میکرد
+بیا بریم پایین ایوان و هانیلی اومدن
-ولی...لختم..نمیشه اول یک چیزی
محکم فکش رو گرفت
+گفتم میریم پایین بانی
لبخند بزرگ تری زد از قلاده اش محکم گرفت مبکشیدش دوید دنبالش سهون معذب دستاش رو روی پایین تنه اش نگه داشت صدای ناله هانیلی میومد فقط یک لحظه نگاهش بهشون افتاد و بعد کل صورتش قرمز شد...لعنت داشت اون کنار بفاک میرفت.... و خیلی خشن...
+زانو بزن
سریع زانو زد میخواست مطیع باشه تا درد نکشه قلبش داشت تند میزد دستاش رو پشتش با طناب میبست بعد طناب دور روناش بست که همونجوری تو حالت زانو زده بمونه پلاگ خرگوشی بزرگی داخلش فرو رفت ناله سهون دراومد
-بزرگه!!
تلی روی سرش گذاشت دو تا گوش دراز سفید داشت جلوش نشست سیگارش برداشت فقط نگاهش میکزد اول و سهون....داشت دیوانه میشد تحریک شده بود داغ میکزد ناله های هانیلی از همه بدتر بود ...کاری میکرد سهون به اینکه با دیک بزرگ جونگین پر بشه فکر کنه! لعنت چش شده بود...اون...اون باتم نبود بود؟ خودش یکم روی زمین تو همون حالت کشید سمت جونگین
-ج..
+زیرش باز کن بانی
خم شد دودش تو صورتش خالی کرد گفت . سهون سرفه ای کرد بعد اروم با دندوناش زیپ شلوارش رو گرفت پایین میکشید .جونگین هنوز اروم نگاهش میکرد
+میخواستی باز فرار کنی رفتی تو اتاقم؟
از شلوارش عضوش به گونه سهون کشید .
-نه نه فقط....
با برخورد عضو داعش روی لبش ساکت شد لعنتی.... از شلوارش درش آورده بود روی لباس سهون با دست میزد تحریک شده بود رگ هاش بیرون زده یود و سهون فقط داشت خیره نگاهش میکرد
+دهنت باز کن
اروم گونش رو به عضوش کشید....کاش همینجوری راضی بسه سهون از ساک زدن متنفر بود حتی برای خودش
+گفتم باز کن!
صداش بلند شد لبش گاز گرفت اروم دهنش رو باز کرد به چشمای جونگین از پایین نگاه کرد سیگار بین دو انگشتش بود موهای سهون محکم چنگ زد فرو کرد داخلش....چشمای سهون گشاد شد عضوش تو حلقش بود! حتی اول یکمش رو نکرده بود تک ضرب کلش رو برده بود تو حلقش عق زد تقلا میکرد جونگین ولش کنه ولی یک سیلی محکم نصیبش شد چشاش اشکی شده بود
+درست بخورش
اول فقط تونست یکم زبونش رو روش بکشه چشاش بست فکر کن آب‌نبات عه اروم سرش رو مکید خیلی بزرگ بود یراش گوشه های لبش قرمز میشد. موهای سهون بالا نگه داشته بود صورت سفید و لباس کوچیکش رو ببینه
+چشات باز کن میخوام وقتی انجامش میدی همیشه نگاهم کنی فهمیدی؟
سر تکون داد سریع چشاش باز کرد
+افرین...
یکهو موهاش رو گرفت چسبوند به خودش سهون رو اونقدر که پیشونیش چسبید به شکم جونگین اشکاش میریخت روی گونش داشت خفه میشد از پشت پلاگ داخلش رو گرفت تکون داد سهون....تحریک شده بود خیلی زیاد عق میزد سعی میکرد نفس بکشه ولی اصلا نمیتونست دستاش رو پشتش تکون میداد جونگین بفهمه سر عضوش خیس شده بود چشاش...میرفت نمیتونست حتی زبونش روش بکشه جونگین ام حرکات خیلی اروم ولی عمیقی داشت جوری که سهون رو بدتر تحریک میکرد از اخر تو دهنش یکم ارضا شد
+قورتش بده
چشمای سهون گشاد شد سر تکون داد
+گفتم قورتش بده!
تفش کرد روی زمین
-اون کامته! من نمیتونم قورتش بدم!!
نفس نفس میزد قرمز شده بود صورتش
+سر من داد میزنی؟
اسلپ محکمی زد به صورتش رفت سمت یک چوب بزرگ
-نه نه ببخشید ددی متاسفم
سریع گفت
-نمیخواستم ددی
سر اون چوب دیلدویی گذاشت سر دیلدو روی دهنش کشید
+یاد میگیری من یک چیزی میگم انجامش بدی دهنت باز کن
محکم لباش روی هم فشار میداد نمیخواست...نمیخواست اون بره تو دهنش جونگین انگشتاش رو از دو طرف تو دهن سهون برد به زور باز کرد سریع گگی داخل دهنش برد دو طرفش فلزی بود دهنش رو باز نگه میداشت
-نه نه جونگین
+جونگین؟
محکم فرو کرد دیلدو رو تو دهنش دسته اش چون دراز بود میتونست بهتر کنترل کنه خیلی عمیق تو حلقش فرو کرد تند تکون میداد شلاقی برداشت رشته ای بود زد روی کمرش
+یاد نگرفتی چی صدام کنی ها!!؟
-اومم!!
خفه ناله میکرد .شلاق زد محکم روی باسنش موج گرفت چشاش خیس بود آب دهنش اروم از گوشه لبش میریخت .
+عذرخواهی کن
پاهاش رو یکم باز کرد با کفشش محکم‌پلاگ داخلش تکون میداد محکم میزد روی کمرش
+باید برای کامم حتی التماس کنی فهمیدی!!؟
سر تکون داد تند تند بگه تکرار نمیکنه خم شد از پشت گاز گرفت گردنش رو
+چون میدونی که مطیع نباشی چیکارت میکنم
چشاش باز کرد از گوشه چشم نگاه کرد بهش...معلومه میدونست و اصلا دلش نمیخواست فروخته شه دراورد دیلدو رو از دهنش
-ببخشید ببخشید ددی
سرفه میکرد
+بلند
-ببخشید ددی!
داد زد بلند نفس نفس میزد داشت دستاش رو باز میکرد خیالش راحت شد تموم شده بود ولی جونگین روی زمین خوابوندش دستاش رو به دو طرف رونش وصل کرد
-د...ددی؟
گیج صداش زد یکهو محکم پلاگ داخلش رو کشید بیرون سهون اصلا انتظارش رو نداشت بدنش قوس گرفت بلند ناله کرد روی شکمش خیس شد....ارضا شده بود
+خیلی ددی رو عصبی کردی امروز سهون
اولین بار بود اینجوری اسمش رو صدا میزد بدنش لرزید روی بدنش شروع کرد با ماژیک سیاهی نوشتن به ایتالیایی می‌نوشت و سهون نمیفهمید چیه فقط چند کلمه رو بلد بود . روی سینش بزرگ نوشت "slut" بعد پاهاش رو باز کرد روی ورودیش نوشت "cum here" با رضایت از بالا نگاه میکرد گگ سهون رو دراورد. گیره هایی رو دور نیپلای سهون بست با نخ بهم وصل بودن محکم کشید بالا همزمان انگشتاش رو برد داخلش تند تکون میداد بلند ناله میکرد بدنش قوس میگرفت دستاش میکشید باز کنه
-ا..اه!!
انگشتای جونگین بخاطر طراحی بشدت کشیده بود و دقیقا روی پروستات اش کشیده میشد چشاش...از لذت پر اشک شده بود محکم تر نیپلاش رو کشید
-ددیییی!!!
بلند داد زد
-ددی التماس میکنم...بسه بسه لطفا
دراورد انگشتاش رو بدن سهون داشت ار لذت میلرزید روناش رو گرفت کشیدش پایین محکم واردش شد چشای سهون رفت با فشار روی شکمش ارضا شد عضو جونگین خیلی بزرگ بود نخ نیپلاش رو محکم بین دندوناش گرفته بود بالا مبکشید همزمان خشن داخلش ضربه میزد شلاق رو برداشت محکم روی نیپلاش زد بلند ناله میکرد زیرش خودش روی زمین میکشید گوشه لبش گاز گرفت اشکاش میریخت...داع شده بود حس میکرد نیپلاش دارن سیخ میشن
+اه نگاه کن شکمت رو
به زور موهاش رو کشید شکمش رو نگاه کنه باد کرده بود عضوش رو از قصد فشار میداد بالا قشنگ کلاهکش از شکمش دیده شه
+میبینی؟
بیشتر خمش کرد یکم عصوش ازش کشید بیرون ورودیش ام داشت کشیده میشد
+این سوراخ تنگ صورتی ات خیلی گشنه است
محکم لباش رو بوسید داخلش صربه میزد ناله های سهون داخل دهنش خالی میشد چشاش رو بست اروم لباش رو تکون داد همکاری میکزد تو بوسه باهاش و این....جونگین انگار خوشحال میکرد داخلش ارضا شد کشید بیرون دستش روب شکم سهون کشید از کام خودش برداشت تو دهنش فرد انگشتاش رو به زور سهون خیلی خسته بود گیج نگاهش کرد بعد اروم انگشتاش رو مکید
+دیدی...یاد گرفتی
زد روی ورودیش بدن سهون قوس گرفت
+یک بار دیگه بری تو اتاقم....مثل یک خرگوش سفید کمیاب تاکسیدرمی شده بالای دیوار اتاقم اویزون میشی
جوری بی حس داخل گوشش گفت که کل وجود سهون لرزید چشاش پر اشک شد سر تکون داد بگه هیچ‌کاری نمیکنه دست و پاهاش رو باز کرد
+کامم داخلت میمونه بعنوان تنبیه
دوباره پلاگ داخلش فرو کرد.

یک‌چپتر هات🔥
چپتر بعد با ۴۹۰ ووت ♡

Lethal Game [kaihun]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon