part 5

430 69 5
                                        

محکم کوبید بدنش رو داخل چمدون اخمی کرد این بانی کوچولو خیلی سرتق بود
+ساکت شو خرگوشه
دست هاش رو محکم بست به توی هاش نگاه کرد سرش کج کرد چی انتخاب میکرد ویبراتوری رو برداشت بدون اینکه چربش کنه عمیق داخلش با انگشتاش فرو کرد سهون به خودش لرزید نگاهی انداخت بهش اونا....اونا دیگه چی بودن
-ن...نه نه!!
تکون میخورد تند تقلا میکرد دستاش رو آزاد کنه
-بسه پشیمون میشی!!! پشیمون میشی کیم ولم کن!!!
اسلپ محکمی خورد به گونش قرمز شد سریع ردش فکش محکم گرفت
+انقدر به من نگو کیم بانی!
غرید تو صورتش حس کرد زیرش لرزید توپ هایی رو برداشت با سایز های مختلف به یک نخ وصل بود از کوچیک به بزرگ بی توجه به تقلا هاش فرو میکرد داخلش بلند زیرش داد میزد اشکاش میریخت روی گونش
-بسهه!!!
نمیدونست اینا چین داخلش فرو میکنه حتی نمیدونست چرا زیر شکمش انقدر داغ شده بود و بدنش داشت قرمز میشد
-خواهش میکنم.....ولم کن
+پسر خوبی باش خرگوش کوچولو
پلاگ خرگوشی رو برداشت دم نرم بزرگی داشت سفید بود مثل خودش که یک خرگوش کوچولو سفید بود به زور اونم داخلش فرو کرد ورودی کوچیکش حالا قرمز شده بود و داشت زیرش میلرزید باسنش....باسن تپلش خیلی به چشم میومد کمرش باریک بود خیلی ظریف بود به طور کل هرچقدر تم میخواست خودش رو بزرگ نشون بده ولی باسنش...قشنگ تو چشم بود محکم با دستش کوبید روش سریع قرمز شد ردش پوست سفیدش حساس بود هق میزد زیرش نمیدونست چش شده بدتر میترسید داخلش اون شی کوچولو هی میلرزید بدنش رو داع میکزد خم شد باسن نرمش رو محکم گاز گرفت
+خیلی خوشمزه ای
گوشتش میلرزید گگ رو دور دهنش بست سر و صدا نکنه تو راه موهاش رو محکم گرفت بست به بدنش جمعش کرده بود کامل جا برای نفس کشیدنش باز کرده بود در رو بست .تاریک که شد بشدت ترسید اشکاش میریخت تکون میخورد
-اوممم!!
همه خواب بودن عرشه ام خالی بود کسی نمیدیدشون به قایق علامت داد نزدیک کشتی شد با طناب اروم پایین رفت چمدون رو گذاشت
+برو
نگاهی کرد به چمدون میلرزید تکون میخورد مطمئن بود اون بانی کوچولو الان خیلی خیس شده کجخندی زد با تصورش اومی کشید شستش رو روی لبش کشید تصور به فاک دادنش خیلی براش شیرین بود مخصوصا که هربار میخواست منکر این شه لذت میبره ولی بدنش لوش میداد وقتی رسید به بندر نفس عمیقی کشید با چشماش دنبال ایوان بود
+هالووو!
×هی پسره خنگ!
دست دادن باهم محکم بغلش کرد میخندید
×چه چمدون زنده ای آقای کیم!
لبخند دندون نمایی زد
+بهت گفتم میدزدمش!
سگی کنار ایوان بود اروم جلو اومد جونگین می‌شناخت ولی بوی چمدون براش جدید بود پارس کرد بلند بشدت ترسید سهون داخل چمدون تکون خورد سریع هق میزد آب دهنش از کنار گگ میریخت خیس کرده بود بدنش رو با اشکاش و آب دهنش
+هیس نترسونش ایوان جمع کن سگت رو
لای گوشاش خاروند جلو نره
+ماشین اوردی؟
×اره سوار شو
در ماشین رو باز کرد تازه ماشین ها تو ایتالیا وارد شده بودن آخرین مدلی بود که تونسته بودن پیدا کنن برای کارشون لازمش میشد موتورش رو چرخوند روشن شد شروع کرد به کار تکون میخورد عقب تکیه داد چمدون دو کنارش گذاشت سهون داخلش داشت هوشیاری اش از دست می‌داد داخلش بشدت داغ شده بود گاهی بدنش قوس های ریزی میگرفت تو اون جا تنگ و تاریک نوک انگشتای پاش رو میکشید سر عضو کوچیکش خیس شده بود
+اوضاع اینور چطوره
×رئیس سعی میکنه خوب نگه داره میبرمت عمارت بعد برو ببینش همه رو باید ببینی خیلی وقته منتظرتن
+میرم اول میخوام یکم استراحت کنم
دستش اروم روی چمدون زد
+باید یکم وقتم بذارم برای آموزش دادنش
رسوندنش قلاده ای دستش داد چشمکی زد بهش
×خوشبگذره!
با نیش باز نگاهش کرد دست تکون داد تند تند رفت داخل عمارت تمیز شده بود کامل براشون آماده بود یک حوله و یک دست لباس جید روی تخت بود برای جونگین گذاشت چمدون روی تخت
+چقدر وول خوردی بانی
اول قفس رو چک کرد بعد در چمدون رو باز کرد همین که در باز شد با ولع نفس کشید سرفه میکزد تکون میخورد پشت گگ نامفهوم چیزی بهش میگفت احتمالا فحش بود بی توجه بهش قلاده رو دور گردنش بست اسم خودش روی پلاک بود گگ رو دراورد پشت انگشتاش رو روی گونش اروم کشید نرم بود لطیف..
+ببین چقدر خیسی
انگشتش رو نوازش وار از روی عضوش تا کامش که روی شکمش ریخته بود کشید بعد طناباش باز کرد پاش رو محکم روی زانوش فشار میداد خم شه روی زمین مایع ورودیش میریخت روی زمین سهون از درد صورتش جمع شد هق زد
-ای!!
از موهاش گرفت محکم سرش کشید بالا لبای صورتیش حالا قرمز شده بود
+گریه نکن
-همش تقصیر توعه!!!
داد زد
-تو!!
+ولی لذت بردی
موهاش محکم تر کشید بالا با نوک کفشش پلاگ رو داخلش تکون داد محکم
+اومم فاک
سهون از آخر کنترلش از دست داد صدایی از ته گلوش بیرون اومد چشاش رفت ناله میکرد با حرکات جونگین صورتش همزمان از شرم و عصبانیت قرمز بود همین که دهنش از ناله باز شد جونگین زبونش رو گرفت محکم کشید بیرون
+وقتی ازش لذت میبری بانی خیلی خوش میگذره!
نیشخندی زد
+با اون دهن کوچولوت
سهون هنوز میخواست انکار کنه اشکاش میریخت چنگ زد به رون جونگین محکم
-نمیبرم نمیبرم ولم کن!!
+میبری!!
اینبار لحن جونگین بیشتر دستوری بود اسلپ محکمی زد بهش چونش رو گرفت ثابت بمونه سرش
+ولت نمیکنم برده منی بانی کجا ولت کنم؟؟
در قفس رو باز کرد بردش داخل بخوابونش دستاش رو ببنده
+باسنت بالا...
سهون از فرصت استفاده کرد سیلی محکمی زد بهش
-من برده نیستم برده نیستم میفهمی!!!
گلوش گرفت سریع کشیدش زیر خودش تو قفس روی پاهاش نشست تکون نخوره
-من سهونم!!! فرمانده کل!!
جونگین سرد نگاهش میکرد این پسر کوچولو شاید فرمانده بود و آمادگی بدنی اش بالا بود ولی جونگین کم ازش نداشت و برعکس اون قدرتش ام زیاد بود محکم پسش زد بعد از فکش گرفت کوبیدش به زمین جوری انگشتاش رو روی گونه هاش و فکش فشار میداد صدای استخون هاش رو میشنید
+من زیر دستت نیستم سرم داد بزنی!
-خفه شو!! تو منو دزدیدی منو سر خودخواهی هات اوردی اینجا من آزادم برده نیستم
هق زد
-میدونی من از چه خانواده ای ام!! اگر پیدات کنن زنده نمیذارنت چجوری جرئت میکنی اینجوری با من رفتار کنی
تقلا میکرد زیرش صورتش قرمز شده بود چزا انقدر زور این پسر زیاد بود جونگین خونسرد داشت نگاهش میکزد هرچقدر این بانی سفید بیشتر تقلا میکرد چشماش برق چشمای سبزش بیشتر می‌شد
+هرچقدر بیشتر تقلا کنی میدونی چی میشه؟
خم شد تو گوشش اروم زمزمه کرد
+من بیشتر تحریک میشم که نگهت دارم و علاوه بر اون....تنبیه میشی
اسلپ محکمی زد بهش اونقدر که سهون گیج شد بلند شد از موهای سهون گرفت میکشیدش وسط اتاق شلاقی برداشت از کمد کنارش
-تو وقتی گیر بیوفتی خیلی بد تنبیه میشی!!
نفس های سهون به لرز افتاده بود با دیدن شلاق سریع دست جونگین رو گرفت محکم نزنه اش
-بهم نزدیک نشو!
جکنگین بی توجه بهش داشت کار خودش رو میکرد دستاش رو گرفت تقلا نکنه محکم بدنش رو با طناب میبست زانوش روی پاهاش بود تا فرار نکنه نیپل توی رو برداشت سهون با ترس نگاه میکرد نمیدونست چیه
-این...این چیه کیم ...
بیت به نیپلاش ناله سهون بلند شد خودش تعجب کرد این...این چه صدایی بود از گلوش بیرون میومد نیپل های صورتی اش سریع یکم قرمز شدن پوستش بیش از اندازه حساس بود حتی کناره های طناب داشت قرمز میشد جونگین وزنه هایی برداشت اویزون کرد به زنجیرش تا سهون اوند از کشیده شدن نیپلش ناله کنه شلاق محکم خورد به رونش چشاش گشاد شد بی وقفه محکم روی رونش می‌کوبید اونقدر که خونمرده شد سهون داد میزد اشکاش میریخت
-کیم!!!
جونگین به بدنش نگاه میکرد اروم دورش چرخید سر شلاق رو روی بدن سفیدش میکشید از لای باسنش تا کتفش بعد دوباره محکم کوبید روش ناله سهون بلند شد
-فاک یو!
نچ نچ میکرد
+پسر بد
اینبار با کفشش خمش کرد افتاد روی زمین به ورودی اش نگاه کرد زیادی تنگ بود محکم زد روی ورودیش
+ساکت باش
ولی ناله های سهون دیگه دست خودش نبود بلند داد میزد دوباره محکم کوبید روی ورودیش با پاش زد به وزنه های نیپلش بدتر کشیده شدن سهون تو خودش جمع شده بود هق میزد بدنش میلررید حس میکزد سر عضوش دوباره خیس شده و این خیلی براش عذاب آور بود محکم نیپلش توی هاش رو گرفت کشید کنده شدن
-ا...اه!!!
پلاگش رو دراورد از اخر اروم گرفت نخ توپ هارو کشیده شدن بیرون ورودیش باز و بسته میشد داخلش خیس بود پوزخندی زد دید داره دستش رو گاز میگیره سر تکون داد
+نه خوشگله به خودت آسیب نمیزنی
دستش رو گرفت دور کرد سهون اروم هنوز میلرزید و بدنش قوس میگرفت حتی اگر خودش نمیفهمید ولی لذت برده بود و جونگین اینو به خوبی میدونست
+پسر بدی بودی اینجا میمونی امشب
تو قفس انداختم در رو قفل کرد
-اه فاک..
دوباره دستش گاز گرفت اینبار محکم زد روی باسنش
+گفتم‌گاز نگیر!
لرزید به خودش صدای قدم های جونگین رو شنید که داشت میرفت بیرون ولی دیگه جون نداشت همونجا کف قفس افتاد بیهوش شد


ووت یادتون نره بیبی ها ~
چپتر بعدی با ۲۰۰ ووت^^

Lethal Game [kaihun]Tempat di mana cerita hidup. Terokai sekarang