Lisa:
جیسو رو که به شدت مست کرده بود سمت خونه می بردم...
برای پیدا کردنش خیلی اذیت شدم... خب حتی نمی تونستم واکنش جیمین و بعد از دیدن این وضعیت تصور کنم...
بهترین کار رفتن من از این جا بود... من دوس نداشتم سربارکسی باشم و از همه مهم تر روش های تربیتی پرنس جیمین و بهم بزنم
پوزخند تلخی به افکارم زدم...
جیسو رو آروم رو تخت گذاشتم... کفشاش و یه گوشه انداختم...
اتاقی که به من داده بودن دقیقا جلوی عمارت بود و ب حیاط راه داشت... حس خوبی بهم می داد...
اما مجبور به رفتن بودم... من برای این زندگی ساخته نشدم
لباسام و عوض کردم و بیرون رفتم... داشتم بند کفشام و می بستم که صدای رزی توجهم و جلب کرد...
صدا از عمارت بغل بود... جلوتر رفتم و از پشت درختا نگاه کردم...
جنی عملا مست بود... بین دستای رزی و یه چند نفر دیگه پخش شده بود و رزی سعی داشت بیدارش کنه و خب ناموفق بود
+ جنی!!!؟ جنی!! يالا بيدار شو
صدای زنگ گوشی رزی به صدا دراومد
+ باشه بابا جون... تا دو دقيقه خونه ام!!! باشه
گوشی و قطع کرد و داخل کیف جنی و گشت اما کلیدی پیدا نکرد
+ پووووووووووف... جنی!!! ناموسا بیدار شی باید
رو به دوستاش پرسید
+ اين و چيکار کنيم؟ اگه در بزنيم سانا خيلي عصباني می شه
يالا جنی يالا بلند شو
یکی از دخترا زمزمه کرد
_ رزی من میرم یعنی باید برم... جنی هم هروقت بیدار شد خودش میره داخل... هیم؟
رزی تلاش نا امیدانه ای کرد
+ جنی بلند شو ديگه دختر... الو!!! بيدار شو اين جا نمي توني بخوابي...
ولی بعدش تسلیم شد و از اون جا رفت
اخمام توهم رفت... حالا باید چیکار می کردم؟ می ذاشتم همون جا بمونه؟ من داشتم می رفتم و این موضوع هیچ ربطی به من نداره
اما... اون دختر... نمی تونم ولش کنم... تصمیم خودم و گرفتم و وارد عمارت کیم شدم و سمت جنی رفتم... دستم و بردم زیر سرش و سعی کردم بیدارش کنم
-هی جنی؟ باید بیدار شی این جا واقعا سرده
اما اون دستم و محکم گرفت... انگار که اون سردش شده بود یا شاید ترسیده؟ نمی دونم... هرچی که هست حس خوبی بم داد
+ نننن..ر.و... تنهام نزار
با صدای آرومی زمزمه کرد
باید یه کاری می کردم
YOU ARE READING
Jenlisa - Fate -
Fanfictionلیسا دختری خوش چهره و ساده از محله های پایین شهر کره است، او روز تولد برادرش مکس ناخواسته به اجبار برادرش ماشین مدل بالایی را می دزدد و بعد با او تصادف می کند. برادرش چون سابقه داشته است به یک سال حبس محکوم میشود اما لیسا بخاطر کمک وکیلی به اسم شوگ...