Part 20

125 32 5
                                    


سه روز بعد:

Rose:

ب خاطر مراقبت از خواهر جنی (Seren Kim) داخل عمارت فاروک کیم موندم...

ب نامه ای ک جنی قبل از رفتن ب من داد فکر می کردم...

+ رز با منی؟

ب مانیتور خیره شدم...

- آ...ره... جنی بهتری؟

+ چیزی هست؟

- آره...

اون نامه ک بهم دادی...

+ خب؟ گفتم بدیش ب جیسو... دادی؟

- آره دادم ولی... مي دونم اون نامه اي که به جیسو دادي واس لیسا بود...

مررررررررررررسی ازت... ب من اعتماد نکردییییییییی ب اون دست و پا چلفتي اعتماد کردیییییییی...

- واي رزی اونطوري که فکر مي کني نيست...

+ چطور نيسسسسسسسسسسست... مي ريییییییی يواشکي ب ي دختر نامه مي ديیییی...

- کااااااام آن من دخترم...

+ کااااااام آن تو لزبینی...

- تلفن نداره خب... توييتر؟ نپ... فسيبوک؟ نپ...

چ کار کنم؟ مجبور شدم نامه نوشتم...

+ من احمقممممممممممم قبل از این ک بخوووووووونمش دادم ب جسک...

- جسک؟

+ جیسو سرز کان...

چي نوشتي؟ خيلي دلم مي خواد بدونم...

+ خب دییییییییییییگ... رزی جون خيلي دوستت دارم... باش؟ اما الان خيلي خسته ام...

مي خوام بخوابم... وقتي اومدم ي عالمه حرف مي زنيم...

- باش...

خداحافظ عزيزم ميبوسمت...

Jisoo:

سر میز بودیم...

بدون لیسا...

با صدای خدمتکار ب خودم اومدم...

+ من اين غذاهارو ببرم و بيام خانم...

- کجا؟

+ واس عمارت فاروک کیم...

- رزی اينا؟

از جام پریدم...

جیمین با شوک بهم نگاه کرد...

- يعنییییی سِرن اينا؟ بده به من سوزان جان... تو خودت وووووو خسته نکن... من مي برم مي دم...

+ ن می برم من...

- سوزي من 2 دقيقه اي مي برمش...

+ محکم بگيرید تا نريزند...

- نگران نباش...

سمت عمارت رفتم و در زدم...

Rose:

Jenlisa - Fate -Where stories live. Discover now