سه روز بعد:
Rose:
ب خاطر مراقبت از خواهر جنی (Seren Kim) داخل عمارت فاروک کیم موندم...
ب نامه ای ک جنی قبل از رفتن ب من داد فکر می کردم...
+ رز با منی؟
ب مانیتور خیره شدم...
- آ...ره... جنی بهتری؟
+ چیزی هست؟
- آره...
اون نامه ک بهم دادی...
+ خب؟ گفتم بدیش ب جیسو... دادی؟
- آره دادم ولی... مي دونم اون نامه اي که به جیسو دادي واس لیسا بود...
مررررررررررررسی ازت... ب من اعتماد نکردییییییییی ب اون دست و پا چلفتي اعتماد کردیییییییی...
- واي رزی اونطوري که فکر مي کني نيست...
+ چطور نيسسسسسسسسسسست... مي ريییییییی يواشکي ب ي دختر نامه مي ديیییی...
- کااااااام آن من دخترم...
+ کااااااام آن تو لزبینی...
- تلفن نداره خب... توييتر؟ نپ... فسيبوک؟ نپ...
چ کار کنم؟ مجبور شدم نامه نوشتم...
+ من احمقممممممممممم قبل از این ک بخوووووووونمش دادم ب جسک...
- جسک؟
+ جیسو سرز کان...
چي نوشتي؟ خيلي دلم مي خواد بدونم...
+ خب دییییییییییییگ... رزی جون خيلي دوستت دارم... باش؟ اما الان خيلي خسته ام...
مي خوام بخوابم... وقتي اومدم ي عالمه حرف مي زنيم...
- باش...
خداحافظ عزيزم ميبوسمت...
Jisoo:
سر میز بودیم...
بدون لیسا...
با صدای خدمتکار ب خودم اومدم...
+ من اين غذاهارو ببرم و بيام خانم...
- کجا؟
+ واس عمارت فاروک کیم...
- رزی اينا؟
از جام پریدم...
جیمین با شوک بهم نگاه کرد...
- يعنییییی سِرن اينا؟ بده به من سوزان جان... تو خودت وووووو خسته نکن... من مي برم مي دم...
+ ن می برم من...
- سوزي من 2 دقيقه اي مي برمش...
+ محکم بگيرید تا نريزند...
- نگران نباش...
سمت عمارت رفتم و در زدم...
Rose:
YOU ARE READING
Jenlisa - Fate -
Fanfictionلیسا دختری خوش چهره و ساده از محله های پایین شهر کره است، او روز تولد برادرش مکس ناخواسته به اجبار برادرش ماشین مدل بالایی را می دزدد و بعد با او تصادف می کند. برادرش چون سابقه داشته است به یک سال حبس محکوم میشود اما لیسا بخاطر کمک وکیلی به اسم شوگ...