Lisa:
دیشب رو به کل نخوابیدم. من باید برای امروز آماده می بودم ولی خب... ریدم. تنها چیزی که می تونستم بگم. من دیشب زیاده روی کردم... اشتباه کردم... لقب دزد کم بود بهش منحرف و هم اضافه کردم...
داخل حیاط نشسته بودم... با شنیدن صدای شوگا برگشتم...
+ صبح بخير
- صبح بخير
+ لازم نبود اين قدر هم زود بيدار بشي
- آمم... من عادت دارم، تو چرا اين موقع سرپايي؟
+ منم عادت دارم
وقتی سمت استخر رفت وپیرهنش و زمین گذاشت... متوجه بدن بی نقصش شدم... عضلاتش...
- بلدی شنا کنی؟
نهههههههه بلدنیست... صاحب عمارت سرزها بلد نیست... این چه سوالی بودپرانپریا... آروم زمزمه کردم
+ هي ديگه... شنا رو وقتي توي دانشگاه بودم ياد گرفتم... قبل از اون واسه دريا رفتن نه پول داشتم نه وقت...
- من شرکت جیمین رو نمی شناسم... باید کجا برم؟
+ جیمین هم امروز اونجاست با هم ميريد
_ من نمی تونم از ماشین جیمین پیاده شم برم سر کار که... تازه پيش کارمند های ديگه هم زشته
+ چه ربطي داره؟
بعدا به من گير ميدن که پارتي دارم!! يعني ناراحت مي شن... من پيششون احساس ناراحتي مي کنم، نمي شه
- باشه
بعد از شنای مختصری که شوگا انجام داد سمت میز صبحانه رفتیم...
جیمین نگاه آرومی بهم انداخت... تقریبا زیرنگاهش ذوب شدم
سرمیز نشستم و مشغول شدم... جیسو سرگرم گوشیش بود و با صدای شوگا تقریبا از جاش پرید
- بازي نکن بخور... جیسو امروز چند تا درس داري؟
+ پشت سر هم سه گروه
- امروز تنهايي یعنی؟ تک انگار
+ اين طور به نظر مي رسه... تو کارت ساعت چند تموم ميشه؟
وقتی دیدم مخاطب جیسو منم نگاهی به جیمین انداختم...
+ آمممم... نمی دونم
- هروقت تموم شد می ریم ساحل می گردیم... زنگ مي زني ميام دنبالت
- من نميتونم زنگ بزنم که
+آه! خوب شد که يادم انداختي وايسا.... اين ماله تو
شوگا تلفنی و از جیبش بیرون کشید و به سمتم گرفت
- مگه مي شه؟ ممنونم اما لازم نيست
+ لازمه ببين... اين يکي از تلفن هايي که به مدلا مي ديم توش خط هم داره... فعلا استفاده ميکني
YOU ARE READING
Jenlisa - Fate -
Fanfictionلیسا دختری خوش چهره و ساده از محله های پایین شهر کره است، او روز تولد برادرش مکس ناخواسته به اجبار برادرش ماشین مدل بالایی را می دزدد و بعد با او تصادف می کند. برادرش چون سابقه داشته است به یک سال حبس محکوم میشود اما لیسا بخاطر کمک وکیلی به اسم شوگ...