Part 19

122 28 2
                                    


شب:


عمارت شوگا سرز:


Lisa:

نامجون کان...
مغرور...

ثروتمند...

عادل...
آره... عادل... امروز اجازه دوباره من مبنی بر شرکت در امتحان صادرشد...
لبخند آرومی زدم...

غرق در افکارم بودم ک...
این صدا؟

Jimin:

+ جیمین... جی...میین...

خانواده فاروک کیم... ب غیر از جنی...
جین هم...

- سانا؟

چي شده؟

+ بدبخت شدممممممممممم... بدبخت... اي خدااااااااااا... بيچاره شدم...

- سانا؟ چي شده؟ آروم باش...

+ دزد اومدهههههه... دزد... پول هارو دزديد...

- چي؟

+ اين چ بلايي بود که سرمون اومد؟ خدا... بدبخت شديم...

- صبر کن عزيزم... صبر کن... آروم باش... عمارت امن هستش چطور دزد اومد؟

+ اومد ديگ... اومد... پول هارو برد...

- بشين... آروم باش...

+ جیمی...ن... چطور آروم باشم؟ پول از دست رفت... از دست رفت...

- کجا بودش؟

+ تو گاو صندوق اتاقم بود... الان نيست... انگارگاو صندوق با کليد باز شدش... خيلي راحت باز کردند...

تو درهم هيچ نشونه اي نيست...

نمي دونم چطور وارد شدند...

+ مگ تو خونه دوربين مدار بسته نداريد؟

- داريم... من اول اون و نگاه کردم... کار نمي کرد... يعني ي نفر از کار انداختش...

+ پس همه چيز با نقشه بود...

- اون پول درمان دخترم بود...

+ گريه نکن سانا... گريه نکن... آروم باش...

حلش مي کنيم... پيداش مي کنيم...

- قطعا يکي بودش ک مي دونستش ما خونه نيستيم...

خدمتکارا هم نيستند...

من همه شون رو مرخص کرده بودم...

- ب پليس خبر داديد؟

+ صبر کن الان زنگ مي زنم...

- چيز ديگ هم از خونه بُرد؟

+ نمي دونم... نديدم...

اما تو گاوصندوق به غير از اون پول چيز ديگه اي نبود...

جین شروع ب صحبت کرد...

ديشب من لیسا رو وقتي از اين جا بيرون مي اومد ديدم...

جیسو ادامه داد...

Jenlisa - Fate -Where stories live. Discover now