People that i trust

1.1K 239 28
                                    

/فلیکس/

|ادامه فلش بک|

•اره فلیکس .. شماهم جزوی از قربانیای خونین

با بهت به جیسونگ نگاه میکنم و متوجه نگاه شوکه ی متقابلش رو خودم میشم

+پدر...
×انتظار که ندارین این چرت و پرتارو باور کنیم؟ بعد از ۲۱ سال که همش میگفتین خون اشاما فقط زاده ی تخیلن و انسان از بقیه جانورا تغذیه میکنه و اینا ،الان تو چند دقیقه میگین نه ،خون اشاما وجود دارن و اونا از ما تغذیه میکنن و ماهم هیچ غلطی جز تهیه غذا براشون نمیتونیم کنیم و اتفاقن ماهم جزو همون غذاهای تهیه شده ایم؟

با حرفش با تعجب بهش نگاه میکنم که قیافه جدی ای گرفته ولی با حرفاش موافقم پس چیزی نمیگم

پدر نگاه جدی ای بهمون میندازه
• اینکه شما دوتا بچه حرفامو باور میکنین یا نه به خودتون مربوطه به هرحال یه ساعت دیگه شما با بقیه قربانیا قراره با پورتال برین به دنیای خون اشاما

ناباورانه به پدر که کاملن با پدر مهربون و قابل اعتمادی که قبلن میشناختیم فرق داره نگاه میکنم

×باید باور کنیم الان؟

•به نفعتونه باور کنین

هیچکدوم از کلماتش به نظر واقعی نمیاد ولی لحنش.. و جدیتش...
باعث میشن گیج و‌ شوکه باشیم

×خب...حتی اگه اینجوریم باشه شما هیچ حقی ندارین که برای مرگ و زندگیه ما تصمیم بگیرین

به جیسونگ که زودتر از من خوشو جمع و جور کرده نگاه میکنم
متقابلن سعی میکنم شوک و بزارم کنار و منطق فاکیم که معلوم نیست تو این شرایط کدوم گوری رفته رو بیارم سرجاش

میرم سمت جیسونگ و دستشو تو دستام میگیرمو بقلش میکنم
نفس عمیقی میکشم و با بالاترین درجه منطقی که از خودم سراغ دارم حرف جیسونگو ادامه میدم
+بله و حتی اگه حرفاتون راست باشه هم مرسی بابت اینکه اینهمه سال هوامونو داشتین ولی اصلا دلم نمیخواد با زندگی جیسونگا و خودم جبرانش کنم، اگه کار معقوله دیگه ای دارین بگین تا ازون راه لطفتونو جبران کن—

× فلیکسسسس

با صدای بلند جیسونگ و حس سوزش روی گونم ناباورانه به پدر نگاه میکنم
دستمو میزارم روی‌ گونمو سعی میکنم اشکو به چشمام راه ندمو بغضمو خفه کنم
محکم تر جیسونگو بغل میکنمو تو بغلش جمع میشم
متقابلن محکم بغلم میکنه و عصبی به پدر نگاه میکنه

×تو حق این کارو نداشتی! مثلن پدر روحانی ای! کدوم یکی از ادیانتون بهتون این اجازه رو میده؟؟

𝐖𝐢𝐭𝐡 𝐚𝐥𝐥 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐝𝐢𝐟𝐟𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐞Where stories live. Discover now