Part8🍓

512 111 95
                                    

با دیدن پوستر روی برد با سرعت به سمتش رفت

شروع کرد تندتند خوندن

آزمون ورودی به گروه لیت(نیلوفر آبی) که به دلیل خارج شدن یکی از اعضای خود نتوانست به مرحله بعدی یعنی مرحله کشوری سعود کند این آزمون را برگذار کرده و به فرد جدید وارد شده به گروه جایزه ویژه ای تعلق خواهد گرفت

اگر به خودتان اعتماد دارید در این آزمون شرکت کنید و برنده جایزه ویژه ما شوید.

پوستر رو از روی برد کند و به سرعت سمت در اتاق مدیر رفت

در زد و بعد از چند لحظه صدای خانم مدیر باعث شد تا وارد دفتر بشه

-بیا داخل.

داخل دفتر شد و بعد از زدن لبخند کوتاهی پوستر رو روی میز گذاشت

-خانم مدیر اگر بزارین میخوام تو این شرکت کنم..

خانم مدیر از جاش بلند شد و میزشو دور زد و روی مبل نشست

-بشین.

حرف خانم مدیر رو گوش کرد و روی مبل روبه روی خانم مدیر نشست

-اسمت جیسونگ بود درسته؟ هان جیسونگ؟

-درسته.

خانم مدیر دست به سینه نشست

-خب حالا بگو ببینم چی باعث شده مرد جوانی مثله تو بخواد توی این آزمون شرکت کنه؟ کسی که به راحتی با نمره های بالاش میتونه بورسیه شه و خارج تو بهترین دانشگاه تحصیل کنه؟واقعا کنجکاوم کردی جیسونگ.

جیسونگ لبخند ژکوندی زد

سعی کرد استرسش رو کامل کنار بزاره و جلوی خانم مدیر قوی باشه

-راستش من از بچگی آرزوم بود خواننده شم..یعنی کاملا ایمان داشتم که من خواننده به دنیا اومدم. اما بعد بزرگتر شدم و خانواده ام با تصمیمم مخالفت کردن. حتما می‌پرسین چرا... چون پدرم داعم داخل مأموریت بود و معلوم نبود کی بخواد چمدون همیشه جمع شده اش رو برداره و بره..مادرم هم شیرینی فروشی داشت و خب خیلی کار روی سرش ریخته بود..چندسال گذشت که پدرم مأموریتش از همیشه بیشتر طول کشید و منو با خودش برد مالزی و اونجا ام نتونستم کاری انجام بدم تا پارسال که از خانواده ام جدا شدم بعد از اونم فرصتش پیش نیومد تا امروز...

خانم مدیر نفس عمیقی کشید

-این ساعت کلاس داری؟

جیسونگ سزس تکون داد

-نه این ساعت کلاس ندارم بیشتر میام تا درس بخونم.

خانم مدیر از جاش بلند شد و سمت تلفن روی میزش رفت

شماره ای رو گرفت

-اوه چان میشه چند لحظه بیای اتاقم؟

خانم مدیر لبخندی زد و گوشی رو قطع کرد

...Where stories live. Discover now