«تبدیل لئو»

501 86 118
                                    

𝐕𝐨𝐭𝐞 & 𝐂𝐨𝐦𝐦𝐞𝐧𝐭
•᪥𑁍❀𑁍᪥•

"ولی من میخوام ستاره‌ ها رو ببینم" با لب های اویزون گفت و توی راهروی استراحتگاه با لجبازی بالا و پایین پرید. "هری بهش بگو من میخوام بازم بیدار بمونم"

آلفا لب گشود تا حرفی به او بزند و یا تصمیم بگیرد که باید از پدر خواهش کند یا خیر؛ که لویی صورتش پسرش رو گرفت و با نهایت استحکام مقابل اصرار او مقاومت کرد.

"دیر شده لئو، خیلی از وقت خوابت گذشته"

"ولی ما که فردا کاری نداریم"

"تو نداری وروجک! من یه کشتی دارم که باید هدایتش کنم" خم شد و علاوه بر بوسیدن پیشونی بچه، او رو بلند کرد و تو بغل خودش کشید‌. اینطوری شاید سریعتر به اتاقشون می‌رسیدند.

"تو هم خوابت میاد هری!" لئو چشم هاش رو مالید و با صورتی پژمرده و شکست خورده سرش رو روی شونه ی پدرش گذاشت.

آلفا از دیدن شیرینی بچه لب هاش رو اویزون کرد و به او لبخند زد. "وقتِ خوابه شهدِ عسل! فردا میتونیم باهم وقت بگذرونیم" قدمی جلو برداشت تا لپ توله رو بکشد.

به اندازه ی کافی نزدیک بود، تا وقتی که آب به تلاطم می‌افتد و تکون های شدید کشتی امگا و دست های سنگینش رو به جلو پرت میکند، استایلز اونجا باشد تا کمرش رو بگیرد و به دیوار کوبیده شود.

'شت'

'شت'

"اوپس!" امگا گفت.
با شدت به سینه ی هری کوبیده شد و تنها چیزی که هردو به آن فکر کردند، مراقبت از لئو بود. پس دست های لویی دور تن و لئو پیچید و او رو زیر بال و پر خودش نگه داشت. و وقتی هری میخواست مواظب سر پسر باشد، مجبور شد پدر رو در آغوش بگیرد.
محکم.

کتفش سوخت و شانه ی لویی قطعا جناقش رو کبود کرد، ولی زمانی که انگار کشتی واژگون میشد غریزه ی آلفا فقط برای نگه داشتن آنها بیدار شد.
"چی بود؟"

دستش رو به دیوار گرفت تا خودش رو سرپا نگه دارد و این بار کشتی بر خلاف جهت کج شد.
لویی دست هاش رو دور سر پسرش نگه داشت و با کمر به دیوار پشت سرش برخورد کرد، همینطور که هری روی او می افتاد و دست هاش رو دو طرف تن امگا زد. "اینا طبیعیه؟"

با نگرانی پرسید و چشم هاش رو پایین آورد. لئو دست هاش رو محکم دور گردن مرد پیچیده و موهای تنش سیخ و مور مور شده بود. لویی صورتش رو توی تن پسرش فرو برده و با چشم های شفاف و معذب به هری نگاه کرد.

"یه موج بزرگ بود. شاید یه کشتی از کنارمون رد شده شاید باد میاد" نجوا کرد و لئو سرش رو بالا گرفت. "دزدا‌ی دریایی حمله کردن!؟"

لویی شاهد نزدیک ترین خنده ی استایلز، تقریبا توی صورتش بود. هری برای آنها با بازو‌هاش سرپناه درست کرده و لویی زیر سایه ی سرش از خجالت جمع شد.
"اگر دزد دریایی باشه تو میری جلو از بابات دفاع کنی؟"

𝑯𝒚𝒎𝒏 𝑾𝒊𝒕𝒉𝒐𝒖𝒕 𝑹𝒉𝒚𝒎𝒆 | سرود بی قافیهDonde viven las historias. Descúbrelo ahora