صبح روز بعد، برخلاف این دو روز که تو آغوش تهیونگ بیدار شده بود، تو یه تخت خالی چشمهاش رو باز کرد و همونطور که توقع داشت، تهوع صبحگاهیش به سراغش اومد و باعث شد به سمت دستشویی بدوئه.
مثل همیشه فقط معده اش سوخت و اتفاق خاصی نیوفتاد و وقتی آروم شد، تکخند بیحالی زد و دوباره به سمت تخت برگشت و روش دراز کشید.
+صبح بخیر فرشته کوچولوم...تو هم مثل من نمیتونی از پاپا تهیونگی دور بمونی؟
با لبخند کمرنگی که روی لبهاش بود، دستش رو روی شکمش میکشید و با اون موجود ریزه میزه حرف میزد.
میدونست بی حالیه الانش بخاطر همین شیطون کوچولوی تو شکمشه واسه همین اصلا براش آزاردهنده نبود.+با اینکه هنوز نمیتونم حست کنم... خیلی بهت وابسته شدم... هیچوقت آسیب نبین خب؟
و بعد با تاییدی که از خودش گرفت، دوباره چشمهاش رو بست که بخوابه ولی با شنیدن صدای زنگ گوشیش، غر زد و برش داشت.
-صبحت بخیر خرگوش خوابالو!
با شنیدن صدای تهیونگ، غرغرهاش رو یادش رفت و لرز شیرینی رو تو قلبش حس کرد. اون مرد همیشه میدونست چطور باید قلب جونگکوک رو کنترل کنه.
آروم خندید و روی تخت چرخید:
+صبح تو هم بخیر روباه سحرخیز...ساعت نه صبحه! کجا رفتی؟-میخواستم یه کاری کنم...البته الان تموم شده. میتونی بیای ببینیش؟
ابروهاش با تعجب بالا پریدن.
تهیونگ باز هم میخواست سورپرایزش کنه؟
چند ثانیه مکث کرد.
درواقع خیلی دلش میخواست بره و ببینه تهیونگ چیکار کرده ولی بیحالیه عجیبی که سراغش اومده بود، اجازه ی تکون خوردن هم بهش نمیداد!لب پایینش رو گزید و گفت:
+نمیشه بیاریش بالا؟ میخوام بازم بخوابم!-نه گوکی...باید بیای پایین... میدونی یکم چیزه...
آروم خندید و پرسید:
+چیزه؟-غیر قابل حمل!
با خستگی خندید و از جاش بلند شد.
+حیف که خیلی عاشقتم وگرنه میخوابیدم!
گفت و گوشی رو قطع کرد و به سمت چمدون هایی که آورده بودن، رفت.
چند ثانیه فکر کرد و این بار، لباس گرمتری رو انتخاب کرده بود چون هوا ابری شده بود و به هیچ وجه دلش نمیخواست سرما بخوره!
میدونست به زودی قراره بارون ببره و زیباییه ونیز رو چندین برابر کنه.لباسش رو پوشید و با ذوق شیرینی که تو وجودش پخش شده بود، سوار آسانسور شد و سمت لابی رفت ولی با چیزی که دید لبخندش از روی لبهاش پر کشید.
اون تهیونگ بود؟
نفس عمیقی کشید و به صحنه ی رو به روش نگاه کرد.
چند بار با تعجب و ناراحتی پلک زد و شدت هاش مشت شدن.
نمیدونست چرا بغض کرده!
YOU ARE READING
All Of My Life 2🧚♂️
Fantasyفصل دوم "همه ی زندگیم" کاپل: تهکوک [تهیونگ تاپ] ژانر: رومنس، فلاف، امپرگ، فانتزی، الف[پری بالدار]، سوییت، اسمات. ****************************************** خلاصه: تهیونگ و جونگکوک تو زندگی مشترکشون همه چیز داشتن! عشق، شادی، آرامش، دعوا، آشتی، هیجان...