Part 14 « Hey Dude!»🔞

7.4K 943 26
                                    

هوسوک جیمین رو که خوابش برده بود رو براید استایل بغل کرد و گفت:
^ ما دیگه بریم... جیمین هم...
با لبخند به جفتش نگاه کرد:
^ خوابیده...
رو به تهیونگ ادامه داد:
^ ممنونم بابت پذیرایی ته، جونگ کوک فردا یادم بنداز قرارداد های جدید رو بدم بخونی، فعلا بچه ها.
با رفتنشون جونگ کوک هم الیا رو که بخاطر بازی زیاد با جیمین رسما بیهوش شده بود رو بغل کرد و هر سه بالا رفتن.
تهیونگ وارد اتاق شد و دستش رو به سمت بلوز سفیدش برد.
دکمه هاش رو باز کرد و با یه حرکت از تنش در آورد.
با صدای قفل شدن در ترسیده چرخید که با دیدن جونگ کوک که لبخند شیطانی‌ای می‌زد با خنده عقبکی رفت:
_ نه جئون... نه...
با قدم برداشتن جونگ کوک به سمتش خواست فرار کنه که جونگ کوک از پشت گرفتش و به تخت کوبیدش.
روش خیمه زد و دستاش رو دو طرف صورتش ستون کرد:
+ گفتم که تو تخت جوابت رو میگیری.
و در ادامه حرفش، لبای خندون تهیونگ رو به دندون گرفت.
تهیونگ با نیاز پاش رو دور کمر آلفا حلقه کرد و در حالی که به بوسه های خیس و پر سر و صداش پاسخ می‌داد، سعی کرد دکمه ها بلوزش رو باز کنه.
جونگ کوک با باز شدن بلوزش لباشون رو از همدیگه فاصله داد و صاف نشست.
بلوزش رو از تن در آورد که یهو تهیونگ نشست و با یه حرکت جا به جاشون کرد.
روی شکم شش تیکه جونگ کوک نشست و لبخند شیطانی ای به صورت متعجب کوک زد:
_ امروز من کارا رو انجام میدم ددی.
کوک ابروی بالا انداخت که تهیونگ به سینه‌ش حمله کرد و پوست سفتش رو به دهن گرفت و مکید.
آهی از حس عجیب مکیدن سینه‌ش کشید و با لذت غرید:
+ داری کبودش میکنی بیبی.
تهیونگ بی توجه به حرفش آروم آروم پایین رفت و در حین اینکه عظلاتش رو می بوسید و می مکید، شروع به باز کردم کمربند کوک کرد.
سرش رو فاصله داد و زیپ رو پایین کشید که دیک راست کرده کوک بیرون پرید و باعث شد تهیونگ تک خنده‌ای کنه.
دستش رو روی رگه های دیک آلفاش کشید و سر خم کرد:
_ سلام رفیق.
و کلاهکش رو وارد دهن خیس و گرمش کرد.
با این کارش جونگ کوک ناله غلیظی کرد و با به دست ملافه رو توی مشتش کشید:
+ فاااعک... لعنتی ته...
تهیونگ با شنیدن ناله های آلفا، حجم بیشتری رو وارد دهنش کرد و با تکون داد سرش، شروع به خوردنش کرد.
خوب می‌دونست که حفره‌ش هنوز تنگ و کوچیکه و اگر دیک کلفت آلفاش رو خیس نکنه قطعا جر میخوره.
جونگ کوک موهای تهیونگ رو توی مشت راستش گرفت و کمکش کرد.
با حس نزدیکش سر تهیونگ رو عقب کشید و با نفس نفس گفت:
+ بسه، داگ استایل شو.
تهیونگ به سرعت اطاعت کرد و پوزیشنی که آلفاش گفته بود رو گرفت.
جونگ کوک از کشوی کنار تخت لوب و کاندوم رو برداشت و با آغشته کردن سوراخ تهیونگ که مدام از شدن تحریکی باز و بسته می‌شد، به لوب... انگشت فاکش رو بی هوا واردش کرد.
وجود لوب باعث شد درد زیادی نکشه و تنها واکنشش ناله آروم باشه.
انگشت رو توی حفره گرمش چرخوند و انگشت دوم رو وارد کرد.
این بار آه غلیظی کشید و ملافه رو توی مشتاش فشرد:
_ ددی...
بی توحه بهش دو انگشت توی کوبید که تهیونگ ناخودآگاه حفره‌ش رو تنگ کرد و لرزی کرد.
جونگ کوک با حس تنگی سوراخ ته، با دست آزادش اسپنکی زد و گفت:
+ شل کن بیبی.
_ این... این... آههه...
با اسپنک بعدی‌ای که خورد شل کرد که جونگ کوک با رضایت توش ضربه زد و انگشتاش رو از همدیگه باز کرد که باعث شد تهیونگ جیغی از لذت بکشه و بع گریه بیوفته:
_ آههه... ددی لطفا... آههه ددیییی...
با ناله غلیظش و برخوردش به نقطه لیزی فهمید پیداش کرد و با نیشخندی به همون نقطه ضربه زد.
تهیونگ با لذت خودش رو به دست جونگ کوک فشار داد که جونگ کوک با شیطنت، محکم بیرون کشید.
تهیونگ ناله اعتراض آمیزی کرد که کوک گفت:
+ ددی میخواد واردت بشه بیبی.
و پشتش قرار گرفت.
دیک بزرگ شده و بی قرارش رو کاندوم کشید و روی حفره خیس تهیونگ گذاشت و گفت:
+ وقتی دردت گرفت چیکار میکنی؟
تهیونگ با چشمای بسته خودش رو به دیک کوک مالید و گفت:
_ به-به ددی میگم.
+ آفرین گود بوی... نفس عمیق بکش...
و یه ضرب واردش شد تا درد کمتری رو تحمل کنه.
تهیونگا تقریبا جیغ زد و سرش رو روی تخت گذاشت.
جونگ کوک با حوصله بوت تهیونگ رو مالید و گفت:
+ آروم بیبی... الان خوب میشه، صبر میکنم تا بهش عادت کنی عزیزم.
ته هق هق کرد و نالید:
_ ب-بزررررگه.
جونگ کوک خندید و خم شد، سر شونه‌ش رو بوسید که تهیونگ غر زد:
_ قرار نبود یهو فرو کنی.
+ اگر آروم پیش می‌رفتم بیشتر درد می‌کشیدی.
_ واینستا، حس بدیه.
جونگ کوک آروم کمرش رو حرکت داد و داخل پسر ضربه زد.
چند ضربه اول با آخ و اوخ تهیونگ گذشت که یه دفعه با ناله غلیظ تهیونگ نیشخندی زد و به همون نقطه ضربه زد.
_ آههه ددی... تند‌تر، فاااک... این-این خیلی عمیقه.
پاهای امگا رو بیشتر باز کرد و با بیشترین سرعت داخلش ضربه زد.
امگا با حس پبچش زیر شکمش نالید و با هق هقی که از روی لذت بود گفت:
_ ددی...
حفره‌ش تنگ شد که جونگ کوک ضرباتش شدید‌تر شد و بعد از پنج ضربه هردو با ناله غلیظی اومدن.
تهیونگ روی تخت و جونگ کوک توی کاندوم.
آروم از حفره حساس شده امگاش بیرون کشید و با گره زدن کاندوم توی سطل انداختش.
آروم امگای نیمه هوشیارش رو بغل کرد و با دراز کش کردنش، پتو رو روی هردوشون مرتب کرد.
+ بخواب بیبی.
تهیونگ سرش رو توی سینه کوک مخفی کرد و با گذاشتن دست گرمش روی کمرش، غر زد.
_ فردا باید ماساژم بدی، هوووم...
کوک با خنده روی موهاش جفتش رو بوسید و درحالی که کمر دردمند بیبیش رو میمالید، چشماش رو بست.

***

سوار ماشین شد و زیر چشمی به چانگ ووک خیره شد.
اخم های غلیظش زمین رو جارو می‌زد و بیش‌تر از پیش به ابهتش اضافه می‌کرد.
سرفه‌ای کرد:
_ عاااام، چانگ ووک شی؟
چانگ ووک نیم نگاهی به لونا انداخت و دوباره به رو به رو خیره شد:
] بفرمایید لونا؟
_ میشه... میشه تهیونگ صدام بزنی؟
] خیر... من یه بادیگاردم و اجازه ندارم لونام رو به اسم صدا بزنم قربان.
چهره مظلومی به خودش گرفت:
_ حتی اگر لونا دستور بده؟
ووک پوفی کشید که تهیونگ گفت:
_ از دستم دلخوری نه؟... حتما کوک خیلی دعواتون کرده، من... من واقعا معذرت میخوام... بخاطر من خیلی توبیخ شدی.
آخرای حرفش بغض گلوش رو گرفت و باعث شد ووک با تعجب نگاش کنه.
] مهم نیست... تهیونگ.
وقتی بالاخره اسمش رو شنید سریع سر بلند کرد که با لبخند نادر چانگ ووک رو به رو شد:
] من و بقیه موظفیم هرجور که شده ازت مواظبت کنیم و رئیس هم... کاملا حق داره که بخاطر جون جفتش خشمش رو سر ما خالی کنه... لازم نیست بخاطرش خودت رو مقصر بدونی.
وقتی لبخند مستطیلی تهیونگ رو دید نگاهش رو گرفت و این بار با جدیت رو به راننده گفت:
] چقدر مونده؟
: قربان بیست دقیقه دیگه میرسیم.
بیست دقیقه بعد جلوی برج بلاد ماشین ایستاد و در توسط چانگ ووک براش باز شد.
با لبخند همیشگیش پیاده شد و با بسته شدن در رو به ووک گفت:
_ کوک که چیزی نمیدونه؟
ووک با لبخند محوی گفت:
] طبق دستورتون بی خبرن.
_ ممنونم، چانگ ووک شی.

🙂🙂🙂🙂...
هروقت اسمات داریم من آبببببب میشم رسما🙂🤲🏼...
خب... از اونجایی که خجالت میکشم، چیزی ندارم بگم🦦...

ووت و نظر یادتون نره لاولیاااا🥺

NEVER WITHOUT YOU Where stories live. Discover now