پنج ساعت بود توی اتاق عمل بود.
صدای التماس های تهیونگ برای زنده نگه داشتن بچشون عین ناقوس مرگ آزارش میداد.پای راستش با اضطراب تکون میخورد و دستاش توی همدیگه گره خورده بود.
پانسمانش کرده بودن، دکتر اصرار کرده بود تا چکاپ بشه ولی نمیتونست تا قبل مطمئن شدن از حال امگاش، اجازه به کاری بده.
با باز شدن در اتاق عمل سریع پاشد که هوسوک هم پشتش بلند شد.
+ چیشد؟
دکتر لبخند خستهای زد:
: خداروشکر حال جفتتون خوبه... چیزی که خیلی منحصر به فرده اینه که توله زنده مونده و حالش عم خوبه... جای گلوله نزدیک قلب بوده ولی اتفاق بدی نیوفتاده.نفس راحتی کشید، چشماش سیاهی میرفت:
+ خداروشکر.
و محکم زمین خورد و دیگه چیزی نفهمید.***
پنج ماهی بود که تهیونگش توی کما بود.
پنج ماهی بود که هر روز کنارش میرفت و از رویاهاشون برای بچشون میگفت.
بچه ها دو قلو بودن، یه دختر و یه پسر.شکم تخت تهیونگ بالا اومد بود و طبق گفته های دکتر حال هردوشون خوب بود.
جیمین اوایل خیلی بیقراری میکرد ولی حالا هفتهای یک بار به زور هم که شده میومد و دونسنگش رو ملاقات میکرد.
روی صندلی کنار نشست و با لبخند دستی که سرم بهش وصل نبود رو گرفت:
+ تهیونگا... امروز همون سرویس خوابی که از قبل میگفتی میخوای برای کوچولومون بگیری رو سفارش دادم، منتها برای دو نفر... مطمئنم وقتی بهوش بیای و ببینیشون از شدت ذوق چشات برق میزنه، همونطوری که من دوست دارم.مردمک چشماش لرزید:
+ امروز شد پنج ماه... پنج ماه که روی این تختی... دکتر ها از وضعیتت راضین... ولی چرا... چرا چشمای قشنگت رو باز نمیکنی؟
قطره اشکش لجوجانه از چشمش فرو ریخت:
+ خستهای... مگه نه؟... ولی این خستگی داره تو رو ازم میگیره، دلم میخواد بیدار بشی و سرم غر غر کنی... تهیونگا؟... سه ماه دیگه توله هامون بغلمونن... یادته چقدر میگفتی میخوای تولهت رو بغل کنی؟اشکاش رو پاک کرد:
+ من هنوز اسمی انتخاب نکردما... باید خودت براشون اسم انتخاب کنی، به نظرت شبیه کدوممون میشن؟... خدا کنه شبیه تو بشن، آخه تهیونگ من خوشگلترین موجود دنیاست.بغض به گلوش چنگ زد و سد دفاعیش شکست:
+ نمیخوای چشمای قشنگت رو برام باز کنی؟... پنج ماهه چشمای قشنگت رو ندیدم تهیونگ... داری ازم انتقام چی رو میگیری... نامرد تو که میدونی من طاقت دوریت رو ندارم.سرش پایین افتاد و صدای هق هق های جگر سوزش با صدای بیب بیب دستگاه ادغام شد.
+ هرچقدر سعی میکنم قوی باشم... نمیتونممم... یادته گفتم این امگاهان که قوی ترینن و میتونن گرگ های آلفا رو آروم کنن؟... تهیونگ، آرامش من پنج ماهه پیشم نیست.
YOU ARE READING
NEVER WITHOUT YOU
Fanfictionکاپل اصلی: کوکوی کاپل فرعی: هوپمین خلاصه: تهیونگ امگاییه که از نظر مالی خیلی تحت فشاره... و این موضوع باعث میشه که پا بزاره روی خط قرمزش... خوابیدن با آلفایی که جفتش نیست! برای پول!... چی میشه که جونگ کوک، آلفای کمیاب و رئیس یکی از قویترین پک های ک...