GARDEN

142 45 4
                                    

زنگ به صدا در اومد و معلم از کلاس خارج شد.

کتاب رو توی دستم گرفتم و سعی کردم بدون جلب توجه از بین دانش آموزا رد شم.

همه راجب بحثی که بین من و چانگبین پیش اومده بود یه چیزایی فهمیده بودن و این اصلا خوب نبود.

با سرعت از کلاس خارج شدم و خودم رو به کمدم رسوندم.

وقتی فرد آشنایی رو اطرافم ندیدم نفس عمیقی از بین لب هام خارج شد.

کتاب رو داخل کمد قرار دادم و درست وقتی دستم رو کشیدم، کسی درش رو با شتاب بهم کوبید.

"فلیکس"

آهی کشیدم و پلک هام رو روی هم فشار دادم.

"میتونم بپرسم دقیقا چه بلایی سرت اومده؟"

جلوتر اومد و منتظر بهم خیره شد.

بی حوصله از کنارش رد شدم و قدم هام رو تند تر کردم.

"زیر چشمات گود افتاده کاملا معلومه مریض شدی و متاسفانه انقدر کله شقی که اجازه نمیدی کسی جزء اون پسر احمق باهات حرف بزنه یا کمکت کنه، بهم بگو ببینم اینا عادیه؟"

در حالی که سعی داشت خودش رو بهم برسونه گفت و جلوم ایستاد.

+قبلا هم بهت گفتم ،مشغول کار های مدرسه ام و این برای یه دانش آموز سونگمین... باید بگم که عادیه

جمله ی از پیش برنامه ریزی شده ام رو با آرامش به زبون آوردم و سعی کردم به راهم ادامه بدم.

"میدونی که همیشه میتونی باهام حرف بزنی"

سر جام ایستادم و به پشت برگشتم.

"میدونم حرف های چانگبین گیجت کرده به علاوه چیزهایی که از گوشه و کنار می‌شوی

آهی کشید و نزدیکتر شد.

ولی باهاش راه بیا و ببین این مسیر تورو کجا میبره، مجبور نیستی الان تصمیم بگیری"

+من دوران سختی رو میگذرونم، تنها چیزی که نیاز دارم یکم زمانه

اگه بگم راجب این موضوع نگران نبودم دروغ گفتم ولی توی چند روز گذشته دلیل های بیشتری برای نگرانی داشتم.

یک، گم شدن نامه ای که چند شب پیش زیر بالشم گذاشتم و به امید اینکه توی یه وقت مناسب تر میخونمش همونجا ولش کردم.

همه جا رو گشتم ولی خبری از اون تیکه کاغذ نبود.

تهمت زدن کار درستی نیست ولی با توجه به چیزایی که توی این مدت از وسایلم گم‌ و گور کرده نمیتونستم کرای‌بیبی رو بی تقصیر ببینم.

دو، شایعه هایی که از روز بعدش توی مدرسه پخش شده بود و بخش عمده ایش راجب "رابطه به مثال پنهانی من و کرای‌بیبی بود".

سه، ضعف و کبودی هایی که هر روز بیشتر میشدن و کل بدنم رو گرفته بودن.

و آخرین دلیل ، بیخوابی، از ترس دیدن کابوس های بیشتر.

𝑪𝑹𝒀𝑩𝑨𝑩𝒀 | EditingWhere stories live. Discover now