هایی گرلز. چون پارت قبل کوتاه بود این پارت هم امروز اپ میکنم. امیدوارم ازش لذت ببرید و لطفا اگر خوشتون اومد ووت بدید کیوتی ها ♡♡
لعنتی اونا جفتش بودن و دقیقا تو فاصله یک متری ازش ایستاده بودن. هر کسی جای تهیونگ بود از شنیدن اینکه جفتش پولدار و خوشتیپه خوشحال میشد اما تهیونگ چطور میتونست از این موضوع خوشحال باشه ؟مطمئن بود حالا که دو تا جفت داره اونا از کنار هم بودن راضین و نمیخوان یه امگای ضعیف و پردردسر مثل اون زندگیشون رو به هم بزنه.
با قفل شدن نگاهش تو دو جفت چشم مشکی آب دهنش رو به سختی قورت داد و تو یه تصمیم ناگهانی از جاش بلند شد و بی توجه به قیافه های متعجب بچه ها و جونگ کوک و جونگهیون که خشکشون زده بود از کلاس بيرون رفت.
جونگ کوک و جونگهیون به معنای واقعی کلمه خشک شده بودن. بعد از ۳ سال جستوجو بالاخره جفتشون رو پیدا کرده بودن. در حالی که خیلی اتفاقی تصمیم گرفته بودن به جای فرستادن نماینده خودشون برای گرفتن کارآموز بیان جفت زیباشون رو که از قضا یه دانش آموز دبیرستانی بود پیدا کرده بودن و اون .. فرار کرده بود ؟
جونگ کوک اولین نفری بود که به خودش اومد و بعد با نگاه معناداری که به جونگهیون انداخت با گفتن " بریم دنبالش" از کلاس خارج شد.
جونگهیون هم سریع به خودش اومد و دنبال جفتش حرکت کرد.
~~~~~~~~♤~~~~~~~~♤~~~~~~~~
تهیونگ واسش مهم نبود کجا میره فقط دلش میخواست از جفتایی که میدونست ردش میکنن دور بشه و یه دل سیر گریه کنه.
با رسیدن به دستشویی مردونه واردش شد و بعد از بستن در همونجا کنار سینک دستشویی نشست و به اشک هاش اجازه جاری شدن داد.
عمیق اما بی صدا گریه میکرد و هق هق های معصومانش رو پشت دست های لرزونش پنهان میکرد. گریه میکرد از بدبختی هاش ، از تنهایی هاش ، از اینکه هیچکس نمیخواستش ، از پدری که هیچوقت ندیده بود ، از مادری که خیلی زود ترکش کرده بود ، از عمویی که هر شب کتکش میزد ، از الفاهایی که جفتش بودن اما تو زندگی خوشبختشون جایی نداشت.
_ هی امگا
با شنیدن صدای پسری که تو مدرسه کابوسش شده بود با ترس سرش رو بالا آورد و بهش نگاه کرد.
مارکوس پوزخندی زد و با گرفتن چونه امگا گفت :
_ وقتی گریه میکنی خیلی ناز میشی. چرا تا حالا به این فکر نکرده بودم که چقدر خوشگلی ؟
تهیونگ ترسیده بیشتر تو خودش جمع شد و سعی کرد دست الفا رو از چونش جدا کنه اما مارکوس نه تنها ولش نکرد بلکه سرش رو نزدیک تر برد و مک محکمی به گردنش زد
_ و... ولم کنننن هقق... کمککک ..کمکم کنیددد
مارکوس لبش رو از گردن امگا جدا کرد و گفت :
YOU ARE READING
The Real Omega
Fanfictionجئون جونگ کوک و جئون جونگهیون دو آلفای حقیقی که پسرخاله و جفت هم هستند و به دنبال امگایی که قراره جفت سومشون باشه میگردن. کیم تهیونگ امگایی که زندگی سختی داره و معتقده هیچکس تو دنیا دوسش نداره و مطمئنه اگر روزی الفاش رو ببینه اون مثل بقیه ردش میکنه...