[مدرسه | تمرین نمایش]_بچه ها همگی به صف شید، الان گیاه خوارا میان برای تمرین اخر!
با شنیدن صدای جونگده همه مرتب ایستادند و منتظر موجودات کوچک شدند!
چند دقیقه بعد درب سالن بسکتبال که برای تمرین آنها خالی مانده بود باز شد و اول نماینده و بعد اعضای نمایش وارد شدند!
جونگده قدمی جلو رفت و بعد از دست دادن با سوهو اعضای تیم را معرفی کرد!
_بزارید معرفیتون کنم!
از سمت چپ اول جونگین، هری، اونسونگ، لی وان و من هم نماینده کلاس جونگده هستم! البته میتونید منو چن صدا کنید!
سوهو نیز با لبخند اشاره ای به اعضای نمایش کرد و گفت.
_خیلی ممنون، من جونمیونم اما سوهو صدام میکنن، بچه ها هم لوهان، تکجا و جی سان هستن!
جونگده متعجب ابرو بالا انداخت و پرسید.
_ینفر کم ندارین؟
سوهو همانطور که نگاهی به ساعتش می انداخت جواب داد.
_چرا! سو نیومده که خودشو میرسونه تا چند دقیقه دیگه! بیاین تا اون موقع ما شروع کنیم.
چن ناراضی سمت اعضای تیمش چرخید و گفت.
_تو تیم ما اونسونگ راویه، لی وان یکی از فرشته هاست، هری پادشاهه، من جادوگر و جونگین شاهزاده!
سوهو همانطور که دنبال انها میرفت تا حالت صحنه را بررسی کند توضیح داد.
_من مسئول کارای پشت صحنم، لوهان و تکجا فرشتن، جی سان ملکست و سو هم شاهزاده خانم!
جونگده باز هم سر تکان داد و به اعضای تیمش اشاره کرد تا سر جای خود بایستند!
جونمیون نیز خواست همان کار را بکند که در سالن بهم خورد و سو درحالی که عینک گردش را از روی چشم برمیداشت وارد شد.
_سلام به همه! ببخشید دیر کردم، من کیونگسو از کلاس A3 هستم و قراره نقش شاهزاده رو بازی کنم!
جمع نه نفره متعجب به صدای بلند و لبخند روی لب او نگاهی انداختند و تِکجا با سر به کنار خودش اشاره کرد.
_سو بیا اینجا! چرا انقدر بلند حرف میزنی؟
کیونگ سو اما با لبخند عینکش را به جیب پیراهنش اویز کرد، سمت گروه گوشت خواران رفت و با تعظیم نود درجه ای گفت
_از اشنایی با همتون خوشحالم!
جونگده متعجب از نترس بودن پسر روبرویش ابرو بالا انداخت و دست دراز کرد.
_سلام، من نماینده کلاسA1م و از دیدنت خوشحالم! تو واقعا خرگوش شجاعی هستی!
کیونگ دستی به گوش های بلندش کشید و سر کج کرد.
_مرسی!
سپس سمت دیگر اعضا رفت و بعد از دست دادن با تک تک انها، برعکس هم گروهی هایش که حتی با انها صحبت هم نمیکردند، خود را چندبار معرفی کرد و از آشنایی با انها ابراز خوشحالی کرد!
_کیونگسو؟ بهتره زودتر بری سر جات وایستی تا اونسونگ داستان رو شروع کنه!
سوهو گفت و همزمان چشم غره ای به او رفت که باعث خنده پسرک شد.
_باشه سوهویااا!
سوهو همانطور که با حرص اورا دنبال میکرد فریاد زد.
_مگه نمیگم منو اینجوری صدا نکن بچه!
سو اما بیتوجه سمت هری و جی سان رفت و کنارشان ایستاد!
_خیله خب بچه ها طوری رفتار کنید که انگار لباس تنتونه تا وقتی روی صحنه اصلی لباس پوشیدین اذیت نشین!
همه سر تکان دادند و نگاهی به سوهو که مشغول اماده سازی اعضا بود انداختند!
_خیله خب؛ یک، دو، سه... حرکت!Black moon
##############################
خب خب نظرات زیباتون رو باهام به اشتراک بزارید 😍
باعث میشه برای نوشتن بیشتر ترغیب شم❤
کلی دوستتون دارم❣
YOU ARE READING
The Miracle of Durga
Fantasyعنوان: معجزهی دورگا خلاصه: بکهیون و سهون با پسرخوندشون زندگی خوبی دارن اما چی میشه اگه پسرگیاهخوارشون بیش از حد توی چشم باشه و تو مدرسه بینالمللیش معروف بشه؟! کاپل ها: سهبک🦊 کایسو🐯 چانلو🐹 تائوریس🐰 شیوچن🦁 سولی🐰 ژانر: گی👬 لزبین👭 هایبردی🐶...