part1

139 37 2
                                    

به نام خالق عشق❤️
1400/5/5


_قبل اینکه بکی بیاد سرشو بِبُر!
سوری نگاهی به برادر مضطربش انداخت و شانه ی همسرش را فشرد.
_اره زودتر انجامش بده بکهیون بیاد کلی غصه میخوره!
هیوجین سر تکان داد و چاقویش را چرخاند.
صبح میان راه به خرگوش تبدیل نشده ای برخورده بودند و طبق قانون تا زمانی که حیوانات زنجیره غذایی تبدیل نشده باشند نژاد های برتر حق خوردن انها را دارند!
خرگوش کوچک انها تقریبا یکساله بود و هیوجین حدس میزد اگر چند روز صبر کنند او تبدیل خواهد شد!
_خیله خب صبر کنید!
_سهونا؟ از شکار برگشتی؟
با شنیدن صدای بَکهیون سوری و سهون سمتش چرخیدند و سعی کردند مانع ورود او به اشپزخانه و شوند.
_بکی؟ چرا بیدار شدی عزیزم؟ ساعت هفت صبحه!
بکهیون اما بی توجه به رفتار او سمت یخچال قدم برداشت و جواب داد.
_تشنم شده، اب بخورم میرم بخوابم!
سهون نگاهی به هیوجین انداخت و اشاره کرد زودتر کارش را تمام کند؛ هیوجین نیز سر چاقو را به گردن خرگوش کوچک نزدیک کرد و منتظر خروج بکهیون ماند.
بکهیون بعد از نوشیدن اب چرخید تا از اشپرخانه خارج شود اما صدای گریه‌ی سوزناکی از پشت همسرش مانع خروج او شد.
_یولی رو این موقع صبح اوردین اینجا؟
قبل از سوری هیوجین جواب داد.
_نه چانیول و یورا خونه خوابن!
این...این صدای شکار امروزه!



#Black_moon

##################

منتظر نظرای قشنگتون هستم❤
لطفا کلی ووت و کامنت به معجزه‌ی دورگا هدیه بدید🥰

The Miracle of DurgaHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin