The End

1.3K 107 76
                                    

Part 32

/پارت آخرم اگه دوست داشتین با آهنگ You and I گروه one direction بخونین/

نگاه خیره ی هیونا از وقتی به خونه اش رسیده بودن از پنجره کشیده نمیشد..مینا از صبح متوجه بغض و سکوت هیونا بودو هیچ کاری از دستش برنمیومد..حتی اشتهایی نداشت.. میترسید بخاطر اتفاقی که دیشب براش افتاده بود حالش بدتر بشه..
نزدیکش نشستو سرش رو روی شونه اش گذاشت :" من هیچ وقت بچه دار نشدم که بفهمم چه حسی داری هیونا..ولی ازت خواهش میکنم قوی باش.. تو هنوز خیلی وقت داری که دوباره بتونی باردار بشی..
هیونا جوابی نداد.. اون بچه تنها یادگار جونگکوک بود.. اما الان دیگه هیچ چیزی نداشت..

با صدای زنگ در مینا از کنار هیونا بلند شدو به سمت در رفت ولی با دیدن جین شکه شد..
هیونا هم با عجله از روی مبل بلند شد.. دلش برای جونگکوکش تنگ شده بود..میخواست این چند ساعت آخر رو کنار هم باشن اما با دیدن جین که وارد خونه شد لبخندش خشک شد..
جین نگاه شرمگینش رو به دختر شکسته مقابلش داد.. هیونا بیشتر از قبل شکسته شده بودو از دست دادن بچه اش دنیاشو پوچ و نابود کرده بود.. جین آهي کشید و پاکت نامه رو به سمت هیونا دراز کرد :" این نامه..برای جونگکوکه.. خودم نتونستم ببینمش..پس برای آخرین خواهش ازت میخوام که بجای من تو این نامه رو بهش بدی..
هیونا پاکت رو به دستش گرفتو مکثی کرد :" مگه.. چیکار میخوای بکنی..اگه بخوای دوباره..
جین مانع شد:" نه..نگران نباش.. دیگه خودکشی نمیکنم.. میخوام برم دنبال آرزوهام..
به سمت در خروجی رفت ولی هیونا با عجله مقابلش ايستاد و مانع‌ شد:" کجا میری؟..جونگکوک دلواپست میشه.. بهتر نیست قبل رفتن ببینیش؟..
جین تلخندی به دختر زیبای روبه روش زد.. این دختر واقعا زیبا بود..مخصوصا اون چشماش.. جونگکوک عاشق پاکی چشمای هیونا شده بود..
با سرش رد کرد :" میخوام وقتی که تونستم خودمو بشناسم ببینمش.. جین قبلی برای همیشه مرد..
هیونا متعجب شد و جین ادامه‌ داد :" قول بده که مواظبش میشی..
قلب هیونا لحظه ای ایستاد.. چیزی که میشنید رو نمیتونست باور کنه.. جین جونگکوک رو تماما به اون بخشیده بود؟.. چشمای متعجبش پر شدو جین با لبخندی از هر دو خداحافظی کرد...
جونگکوک برای همیشه آزاد بود ولی بعد از این همه اتفاق واقعا دلش می‌خواست که زندگی دوباره با هیونا داشته باشه؟..
قلبش هنوزم آروم نمی‌گرفت.. جونگکوک هنوزم برای اون نبود..
.......

هیونا تا زمانی که جونگکوک به خونه برسه بی تابی میکرد.. نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت..کمتر از دو ساعت دیگه از کشورش جدا میشد..
زنگ در به صدا در اومد و هیونا با عجله  به سمت در دوید...جونگکوک با دیدن نگاه پریشون هیونا ترسید :" خوبی؟..
هیونا لبخند مهربونی زد :" خوبم..هرموقع بگی میریم ولی قبلش..
نامه جین رو به دستش داد :" این برای توعه..
جونگکوک با تعجب نامه رو دستش گرفتو روی مبل نشست..
دستاش از اضطراب ميلرزید..
برای خوندن نامه ای که میدونست از طرف کی میتونه باشه عجله داشت.. قلبش در حال انفجار بود و هیونا متوجه حال خراب جونگکوک شد..پاکت نامه رو از دستاش گرفتو باز کرد..
جونگکوک با عجله مشغول خوندن شدو هیونا به عکس زیبای دستش خیره شد..
/// دوست عزیزم..جونگکوک...امیدوارم وقتی این نامه رو میخونی از دست من عصبانی نباشی و بدونی که این تصمیم بهترین تصميمی بود که گرفتم... نمیدونم از کجا شروع کنمو چطور حرفای دلمو بزنم ولی دلم میخواد یه چیزیو خیلی خوب بدونی..تو عزیزترین و با ارزش ترین شخصی هستی که تمام عمرم باهاش آشنا شدم اما میخوام از این به بعد طوری زندگی کنم که شرمنده کسی نباشم.. تمام این سالها که باهم بودیم تو تنها یار و همراه من بودی و من همیشه بهت وابسته بودم.. حتی تصميمای زندگی و کاری و هرچیزی که فکرش رو بکنی وابسته به تو بود.. اما...دیگه خسته شدم.. میخوام رها باشم.. منو ببخش بخاطر تمام اتفاقاتی که افتاد..بخاطر تمام عذاب هایی که بهت دادم.. ببخش که تنهات میزارم ولی میدونم کسی رو کنارت داری که خیالم رو راحت میکنه.. نگران من نباش.. من برای اولین بار میخوام به دنبال آرزوهام برم پس... فعلا خداحافظ..تا وقتی که کیم سوکجین واقعی نشدم به دیدنت نمیام.. تا اون موقع مواظب خودت باش.. همیشه کنارتم حتی اگه نزدیکت نباشم.. به امید روزی که دوباره از نزدیک ببینمت..  دوست همیشگیت کیم سوکجین.///

Face Off (Season 2) | Complete Where stories live. Discover now