Couple :BoyXGirl, KookJin
Part 7
پرستار با بستن محکم بازوش، سوزنی به رگ دست چپش زد..
با فرو رفتن سوزن اخمی کردو دست آزادشو به سمت میز کناریش دراز کرد تا موبایلشو که تو پریز برق در حال شارژ شدن بود روشن کنه..
تا بالا اومدن گوشیش کمی طول میکشید..نگاهی به چهره ی پرستار انداخت..عجله داشتو این نشون میداد که هیونا چقدر نیازمند این خونه..
ذهنش درگیرو داغون بود اما از اینکه به موقع به بیمارستان رسیده خوشحال بود..
بدن نیمه جونو خیس از خونو آب هیونا تو بغلش، از جلوی چشماش کنار نمیرفت.. اینقدر صدای قلبش ضعیف بود که شک داشت زنده اس یا نه..بدنش یخ بسته بودو فرقی با جنازه نداشت.. وحشت کرده بودو از ترس زیاد نمیدونست چطور نفس بکشه..
این مدت که با آمبولانس به بیمارستان برسه سخت ترینو طولانی ترین زمان عمرش بودو که بالاخره با رسوندن به بخش اورژانس نفس راحتی کشیده بود..
با روشن شدن صفحه ی گوشیش متوجه ۱۸ پیام تماس بی پاسخ از پدرو مادرش و ۵ تماس از تهیونگ شد..دستشو مشت کردو به پیشونیش کوبید..لعنت چطور فراموش کرده بود که امشب خونه مادرش مهمونه.. حتما نگران حالش بودن..
تماسو با مادرش برقرار میکرد که همزمان تهیونگ تماس گرفت..با عجله جواب داد..
" جونگکوووک...لعنت بهت کجایی؟ چرا جواب نمیدی؟ "
جونگکوک چشماشو بستو با صدای خشداری گفت:" بیمارستانم..
تهیونگ مکث کرد :" چی؟ چرا؟ چیزیت شد؟ خوبی؟
آهي کشید :" تهیونگ من خوبم..هیونا خودکشی کرده.."
" چی..الان...ز..زندس؟ "
سرشو به تاج تخت بیمارستان تکیه داد:" زندس..باید با مادرم تماس بگیرم..قبلش..بهت آدرس بیمارستانو میفرستم میتونی بیای اینجا؟
YOU ARE READING
Face Off (Season 2) | Complete
FanfictionDo you still love me? 🎖 1. #Harsh 🎖 2. #girlxboy 🎖 2. #Criminal 🎖 8. #kookJin